مبانی شریعت ۳ – تساوی ذاتی مخلوقات الهی
یادداشت ویراستار: خانواده احمد قابل در کامپیوتر شخصی وی فایل دیگری با عنوان «متن مفصل مبانی شریعت» یافتند و بلافاصله در اختیار من گذاشتند. در تطبیق دقیق فایل جدید با فایل قبلی با عنوان «متن مختصر و پیش نویس مبانی شریعت» مشخص شد که متن مفصل – که حدود ۳۰٪ بر متن مختصر افزونی دارد – متأخر بوده مورد بازبینی و اضافات نویسنده قرار گرفته است. بر این اساس دو قسمت اول و دوم منتشرشده مبانی شریعت بر اساس متن مفصل مورد ویرایش جدید قرار گرفت. خوانندگان محترم در مطالعه مجدد قسمتهای اول و دوم نکات تازه ای خواهند یافت. سلامتی عاجل نویسنده فاضل رساله مبانی شریعت را از خداوند بزرگ مسئلت داریم. ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
***
براساس نظریه دوم یعنی نظریهی «عدم برتری مطلق انسان بر سایر مخلوقات» تمامی موجودات، دارای عقل و شعور کلی و جزئیاند. انسان گرچه «موجودی شریف» است، ولی اشرف مخلوقات نیست. انسان «محور هستی» نیست و شرکای فراوانی دارد. هیچ دلیل عقلی و قرآنی آشکار و کاملی برای اثبات برتری مطلق انسان بر سایر موجودات (حتی در داشتن عقل و اختیار) وجود ندارد.
اگر برخی مزایای نسبی، مثل «علم اسماء» (که چند و چون آن آشکار نیست) برای آدمی اثبات میشود، در برابر این مطلب، مزایای نسبی دیگری برای سایر موجودات نیز اثبات میشود که از نظر عقل و نقل قرآنی و روایی معتبر، تردیدی در آن نمیتوان کرد.
بنا بر این، باید از نظریهی «أشرف مخلوقات بودن انسان» یا «جانشین خدا بودن آدمی» پرهیز کرد و این «برتریجوییهای مطلق» را کناری نهاد و از شر آن به خدا پناه برد. این تصورات غیرطبیعی، سبب شکل گیری «زندگی غیرطبیعی آدمی» در طول تاریخ بوده و منجر به «فسادها، سرکشیها و طغیانها»ی بیشماری شده است که نوع «فرعونی» آن از شناختهشدهترین انواع «طغیان»ها است.
در سومین و آخرین قسمت از بخش اول ضمن بحث درباره شرکای انسان، عقل و اختیار سائر موجودات و مقایسه مخلوقات نظریه «عدم برتری مطلق انسان بر سایر مخلوقات» تبیین و اثبات می شود.
شُرَکای انسان
در این آیه، سخن از؛ «مماثلت همهی جنبندگان زمینی و هوایی با آدمیان» است که در دو جهت عمدهی؛ «اُمّت بودن و محشور شدن در روز جزا» با آدمیان یکساناند.
اول. هیچ امتی را نمیتوان تصور کرد، مگر آنکه در متن خود امامان (پیامبران) و مأمومان را جایداده باشد. چنین ترکیب اجتماعی، صرفا در مورد جوامعی کاربرد دارد که با استفاده از عقل و تدبیر گروهی، نیازهای عمدهی زندگی مادی و معنوی خود را تأمین میکنند (و إن من أمة إلا خلا فیها نذیر [۲۴ فاطر]= هیچ امتی نیست مگر آنکه فردی هشدار دهنده در آن حضور داشته است).
در سورهی «تکویر» آیهی ۵، میخوانیم: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» در آن هنگام که وحوش جمع شوند.
و در برخی دیگر، متن آیات، ظهور در حشر تمامی موجودات دارند:
النمل/۸۳؛ وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ. (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امّتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب میکردند محشور میکنیم؛ و آنها را نگه میداریم تا به یکدیگر ملحق شوند!
داوری انسان در تعیین جایگاه خود در هستی، در نسبت با سایر موجودات، همچون داوری یکی از دو طرف مسابقه (در مسابقهای دوجانبه) است. طبیعت چنین وضعی، امکان داوری جانبدارانه نسبت به موضع خود است. یعنی تمامی اظهار نظرهای شخصی آدمیان در این مورد، در مظان اتهام «نا آگاهی از تواناییهای سایر موجودات، و جانبداری از خود» قرار میگیرند.
اگر داور مسابقه، هیچ نفعی از پیروزی یا شکست یکی از طرفین نداشته باشد، امکان داوری عادلانه و صحیح، افزایش مییابد. بنابر این، باید در چنین بحثی، از «داور عادل و آگاه به جایگاه حقیقی همهی موجودات هستی» یعنی خدای سبحان، یاری جوییم و داوری او را بدون دخل و تصرف جانبدارانه، بپذیریم.
«این توقف چیست، حیرانی چرا پابنه، مردانه اندر جُو در آ
تو قلاووزی و پیش آهنگ من در میان ره مباش و تن مزن
گفت این آب شگرف است و عمیق من همی ترسم زغرقاب ای رفیق
گفت اشتر تا ببینم حدّ آب پا در او بنهاد آن اشتر شتاب
گفت تا زانو است اب ای کور موش از چه حیران گشتی و رفتی ز هوش
گفت مور توست و ما را اژدها ست که ز زانو تا به زانو فرقها است
گر تو را تا زانو است ای پر هنر مر مرا صد گز گذشت از فرق سر
گفت گستاخی مکن بار دگر تا نسوزد جسم و جانت زین شرر
تو مری با مثل خود موشان بکن با شتر مر موش را نبود سُخُن
گفت توبه کردم از بهر خدا بگذران زان آب مُهلک مَر مَرا …».
به عبارت دیگر: اولا؛ تردیدی در تفاوت اهداف و اولویتهای زندگی مادی انسان با سایر موجودات وجود ندارد.
ثانیا؛ شاکلهی وجود آدمی و آگاهیهای او، برای درک مصالح و مفاسد زندگی غیر انسانها ساخته نشده است و به همین خاطر از درک چند و چون رفتارهای سایر موجودات، تاکنون عاجز بوده است و جز اندکی نمیداند. ثالثا؛ معقول و منطقی نیست که با معیارهای خاص حاکم بر زندگی بشر، زندگی سایر موجودات را تبیین و تفسیر کنیم.
هفتم. اکثر عالمان شریعت محمدی (ص) و طرفداران اندیشههای رایج، در مورد نسبت انسان با سایر موجودات، به گونهای سخن گفتهاند که گویا؛ « آدمی، تنها موجودی است که دارای عقل و اختیار و در جایگاهی برتر از سایرین است». آنها در مقام مقایسه میگویند:
میتوان به بررسی چند و چون «مماثلت» پرداخت، ولی بازهم باید از «وحی» یاری گرفت. به عبارت دیگر؛ عقل بشری با میزان دانش کنونی بشر، در این زمینه «سکوت» میکند و این مسأله در محدودهی «منطقة الفراغ عقل بشر» است.
(لا نشک به فی أن له شعورا بحوائجه و ما یرتفع به حاجته، و آراء و عقائد ینبعث بها إلى جلب المنافع و دفع المضار کما فی الانسان، و ربما عثرنا فیها من أنواع الحیل و المکائد للحصول على الصید و النجاة من العدو من الطرق الاجتماعیة و الفردیة ما لمیتنبه إلیه الانسان إلا بعد طی قرون و أحقاب من عمره النوعی/۷۴).
(و قد عثر العلماء الباحثون عن الحیوان فی کثیر من أنواعه ، کالنمل و النحل و الأرضة على عجائب من آثار المدنیة و الاجتماع ، و دقائق من الصنعة و لطائف من السنن و السیاسات لا تکاد توجد نظائرها إلا فی الأمم ذوی الحضارة و المدنیة من الانسان/۷۴).
(فهل للحیوان غیرالانسان حشر إلى الله سبحانه کما أن للانسان حشرا إلیه؟ ثم إذا کان له حشر فهل یماثل حشره حشر الانسان فیحاسب على أعماله و توزن و ینعم بعد ذلک فی جنة أو نار على حسب ما له من التکلیف فی الدنیا؟ و هل استقرار التکلیف الدنیوی علیه ببعث الرسل و إنزال الاحکام؟ و هل الرسول المبعوث إلى الحیوان من نوع نفسهأو أنه إنسان؟/۷۵).
(أما السؤال الأول “هل للحیوان غیر الانسان حشر؟ “فقوله تعالى فی الآیة: “ثم إلى ربهم یحشرون” یتکفل الجواب عنه، و یقرب منه قوله تعالى: (و إذا الوحوش حشرت/تکویر: ۵). بل هناک آیات کثیرة جدا دالة على إعادة السماوات و الأرض و الشمس و القمر و النجوم و الجن و الحجارة و الأصنام و سائر الشرکاء المعبودین من دون الله، و الذهب و الفضة حیث یحمى علیهما فی نار جهنم فتکوى بها جباه مانعی الزکاة و جنوبهم إلى غیرذلک فی آیات کثیرة لا حاجة إلى إیرادها، و الروایات فی هذه المعانی لاتحصى کثرة/۷۶).
(على أنه تعالى ذکر من بعض الحیوان من لطائف الفهم ودقائق النباهة ما لیس بکل البعید من مستوى الانسان المتوسط الحال فی الفقه و التعقل کالذی حکى عن نملة سلیمان بقوله: “حتى إذا أتوا على وادى النمل قالت نملة یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان وجنوده وهم لا یشعرون” [النمل:۱۸] و ما حکاه من قول هدهد له علیه السلام فی قصة غیبته عنه: “فقال أحطت بما لم تحط به و جئتک من سبأ بنبأ یقین، إنی وجدت امرأة تملکهم و أوتیت من کل شئ و لها عرش عظیم، وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان أعمالهم فصدهم عن السبیل فهم لا یهتدون” إلى آخر الآیات [النمل:۲۴] فإن الباحث النبیه إذا تدبر هذا الآیات بما یظهر منها من آثار الفهم و الشعور لها ثم قدر زنته، لمیشک فی أن تحقق هذا المقدار من الفهم و الشعور، یتوقف على معارف جمة و إدراکات متنوعة کثیرة من بساط المعانی و مرکباتها/۷۷).
(و ربما أید ذلک ما حصله أصحاب معرفة الحیوان بعمیق مطالعاتهم و تربیاتهم لأنواع الحیوان المختلفة من عجائب الأحوال التی لا تکاد تظهر إلا من موجود ذی إرادة لطیفة و فکر عمیق و شعور حاد/۷۷).
(فعالم الحیوان إلى هذا الحین مجهول لنا، مضروب دونه بحجاب. فالاشتغال بهذا النوع من البحث، مما لافائده فیه و لانتیجة له إلا الرجم بالغیب. و الکلام الإلهی على ما یظهر لنا من ظواهره، غیر متعرض لبیان شئ من ذلک، و لایوجد فی الروایات المأثورة عن النبی و الأئمة من أهل بیته صلوات الله و سلامه علیهم ما یعتمد علیه فی ذلک. فقد تحصل أن المجتمعات الحیوانیة، کالمجتمع الانسانی، فیها مادة الدین الإلهی، ترتضع من فطرتها، نحو ما یرتضع الدین من الفطرة الانسانیة، و یمهدها للحشر إلى الله سبحانه، کما یمهد دین الفطرة، الانسان للحشر و الجزاء/۷۸).
(أن القوم تسلموا أن غیر الانسان من أنواع الحیوان محروم من موهبة الاختیار. و لذلک یعد أفعال الحیوان کأفعال النبات طبیعیة غیر اختیاریة … لکن التأمل فی معنى الاختیار و الحالات النفسیة التی یتوسل بها الانسان إلى إتیان أفعاله الاختیاریة یدفع هذه الشبهة … و الامعان فیما تقدم یعطى أن یجزم بأن الحیوان غیر الانسان غیر محروم من موهبة الاختیار فی الجملة … فجمیع ذلک یدل على أن فی نفوسها صلاحیة الحکم بلزوم الفعل و الترک، و هو الملاک فی أصل الاختیار و إن کان التروی ضعیفا فیها جدا، غیر بالغ حد ما نجده فی الانسان المتوسط. و إذا صح أن الحیوان غیر الانسان لا یخلو عن معنى الاختیار فی الجملة، و إن کان ضعیفا، فمن الجائز أن یجعل الله سبحانه المتوسط من مراتب الاختیار الموجودة فیها، ملاکا لتکالیف مناسبة لها، خاصة بها، لا نحیط بها، أو یعاملها بما لها من موهبة الاختیار، بنحو آخر لا معرفة لنا به/۷۸ تا ۸۱).
در مورد نظریات علامهی طباطبائی، چند نکته را تذکر می دهم:
سئوال این است که؛ «چرا برداشت عمومی عالمان شریعت، برخلاف امری قطعی در قرآن، شکل گرفته است؟!».
این بی توجهی در «کلیدی ترین نکتهَی مربوط به جهان بینی اسلامی» از سوی اکثر قریب به اتفاق عالمان شریعت، امری عجیب و شدیدا تأسف بار نیست؟! و آیا تشکیل مبنای شاکلهی فکری مسلمانان بر امری «خلاف قرآن» سبب انحراف در نتیجه گیریها و عدم تشخیص حقایق مطلوبات خداوندی نشده است؟!! (لبس الإسلام لبس الفرو مقلوبا/ما من شیئ علیه الناس الیوم، الا و هو منحرف عما نزل به الوحی).
این سخن، با برخی بیانات دیگر ایشان نقض میشود. در همین بحث، اقرار شده است که «کسی که در آین آیات قرآن (سوره ی نمل) هشیارانه فکر کند و بیاندیشد، شکی نمیکند که موارد شمرده شده در آیات، متوقف بر فهم و شعور جزئیات و کلیات و دانش بسیار این حیوانات است
فإن الباحث النبیه إذا تدبر هذا الآیات بما یظهر منها من آثار الفهم و الشعور لها ثم قدر زنته، لم یشک فی أن تحقق هذا المقدار من الفهم و الشعور، یتوقف على معارف جمة و إدراکات متنوعة کثیرة من بساط المعانی و مرکباتها/۷۷».
آیا داستان مورچه، که سلیمان و لشکریانش را با عنوان «و هم لایشعرون، آنان درک نمی کنند» به دیگر همنوعانش معرفی میکند، و یا «هدهدی که از رفتار بلقیس و قومش، درک میکند که؛ آنان غیر خدا را میپرستند و بلقیس، حاکم بر آنان است و …» انطباق درک او با واقع و اعتماد سلیمان به او و برداشتهای نظری وی در مورد موجوداتی غیرازخود(آدمیان)، برای کشف اجمالی میزان فهم و شعور حیوانات، کفایت نمیکند؟! و آیا این موارد، تعرض آشکار قرآن به بیان برخی جزئیات «عالم حیوانات» نیست.
آیا در میان روایات کثیرهای که در خصوص «درک و شعور بالای حیوانات» وارد شده است، هیچ روایت معتبرهای وجود ندارد؟! و آیا کثرت آن روایات، قاصر از تحقق «تواتر اجمالی» در این خصوصاند که «حیوانات، دارای شعور و اراده ی بسیار بالایی هستند»؟!
الف) شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه ۱/۵۲۴» روایتی معتبره را نقل کرده است که؛ «و روى حفص بن غیاث عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال “إن سلیمان ابن داود علیه السلام خرج ذات یوم من أصحابه لیستسقی، فوجد نملة قد رفعت قائمة من قوائمها إلى السماء، و هی تقول: “اللهم إنا خلق من خلقک لا غنى بنا عن رزقک، فلا تهلکنا بذنوب بنی آدم “فقال سلیمان علیه السلام لأصحابه: ارجعوا فقد سقیتم بغیرکم”
حفص بن غیاث از امام صادق(ع) نقل کرده است که؛ سلیمانبنداود(ع) با جمعی از همراهانش برای طلب باران، خارج شد. پس مورچه ای را دید که یکی از دستهای خود را به آسمان بلندکرده و میگوید: “خداوندا، ما آفریدههایی از آفریدههای توایم که بینیاز از روزی تو نیستیم، پس ما را به گناهان آدمیزادگان نابود مکن”. سلیمان(ع) به همراهانش گفت: برگردید. همانا باران خواهد بارید، بخاطر دعای غیرشما آدمیزادگان».
برای حیوانی که مرکب آدمی است، حقوقی شش گانه وجود دارد؛ بیش از توانش او را بار نکند، و پشت او را چون مجالسی که در آن سخن میراند قرار ندهد، و هنگامی که از او پیاده شد ابتدا خوراکش دهد، و بر او داغ و علامت ننهد، و به صورتش ضربه نزند چرا که او خدای را تسبیح میگوید، و اگر در مسیر خود بر آبی گذشت او را اجازه دهد که از آن بیاشامد».
ابوذر را در ربذه دیدند که خری را آب میدهد. کسی به ابوذر گفت: آیا کسی را نداری که به او آب دهد؟ ابوذر گفت: من از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میگفت: هیچ حیوان و مرکبی نیست مگر اینکه در هر صبحگاهی از خدا میخواهد و میگوید؛ “خدایا، مالک صالحی را نصیب من کن که مرا خوراک و آب کافی بدهد و مرا موظف به بیش از تاب و توانم نگرداند”. به این خاطر است که دوست دارم خودم او را آب دهم».
حیوانات هرچه را ندانند، از چهار چیز بیاطلاع نیستند؛ شناخت خدا، شناخت مرگ، شناخت جنس نر از ماده، و شناخت چراگاه از غیر آن».
این مضمون در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نیز نقل شده است (همان جلد و صفحه، روایت شمارهی۱۱ / أبو علی الأشعری، عن محمد بن عبد الجبار، عن الحجال، و ابن فضال، عن ثعلبة، عن یعقوب بن سالم، عن رجل، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: مهما أبهم على البهائم من شئ فلا یبهم علیها أربعة خصال؛ معرفة أن لها خالقا، و معرفة طلب الرزق، و معرفة الذکر من الأنثى، و مخافة الموت).
عقل و اختیار سایر موجودات
… عالَم افسرده است و نام او جماد جامد افسرده بُوَد ای اوستاد
باش تا خورشید حشر آید عیان تا ببینی جنبش جسم جهان …
مرده زین سویاند، وز آن سو، زندهاند خامُش اینجا و آن طرف گویندهاند
… ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامُشیم
چون شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالَم جانها روید غلغل اجزای عالم بشنوید
چون ندارد جان تو قندیلها بهر بینش کردهای تأویلها
البته مولوی از جملهی عارفانی است که نهایتا با مدعیان اندیشهی «جانشینی پیامبران و اولیاء الهی برای خداوند رحمان و برتری آنان بر سایر مخلوقات» اجمالا همراهی میکند. ولی داستان عقل و بصیرت داشتن و حشر تمامی موجودات غیرانسانی را نیز میپذیرد.
خبردادن خدای رحمان از ناتوانی انسان نسبت به درک تواناییها و چگونگی رفتار موحودات غیرانسانی و «نداشتن فهم عمیق و کافی از تسبیح تمامی موجودات غیرانسانی»، درک «چرایی تصورات ناصحیح آدمیان از کیفیت حضور و شعور و رفتار سایر موجودات» را آسان میکند.
این در حالی است که روایات یادشده در بخش قبل از «فهم نسبتا عمیق و دقیق برخی موجودات غیرانسانی از رفتار آدمیان» خبر میدادند.
این در حالی است که تنها در قرآن ۱۲ بار صرفا با واژهی «سَبِّح» به آدمیان دستور به تسبیح خداوند داده شده است، و بسا آدمیانی که از «تسبیح خداوند» غفلت کرده و یا به رفتار و گفتاری روی میآورند که در مقابل تسبیح قرار میگیرد، یعنی؛ وجود یا توانایی او را انکار کرده و یا شریک یا شرکایی برای خدا قرار میدهند.
بنابر این، از تکرار و تأکید فراوان قرآن بر این نکته (به رخ کشاندن رفتار مثبت موجودات غیرانسانی)، کاملا معلوم و آشکار میشود که؛ «دو طرف مقایسه (انسان و سایر موجودات) از جهت عقل و اختیار، در تسبیح و عبودیت خداوندی، یکساناند». به همین جهت است که خدای حکیم و رحیم، اقدام به مقایسهی عبودیت و تسبیح آدمیان با سایر موجودات کرده و نگران پاسخی قاطع از سوی آدمیان (که با این رویکرد، وجود ندارد) نیست. بنابراین، از طریق این مقایسهی صحیح، به آدمی هشدار میدهد.
و من المسائل الشامخة الإلهیة المصرح بها فی القرآن المبین، مسألة نطق الأشیاء و الحیوانات و إدراکهم المرکب و عملهم بالعلم و إلیها یشیر آیات : فمنها قوله تعالى: “و إن من شئ إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم” و قوله تعالى: “کل قد علم صلاته و تسبیحه” و قوله تعالى: “الذی أنطق کل شئ” و قوله: “علمنا منطق الطیر” و قوله: “و قالت نملة یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم…” إلى آخره، و غیر ذلک من الباهرات الواضحة و الواضحات الباهرة» (تفسیر القرآن الکریم ۴/۴۹۵).
و منهم من یعتقد أن التشابه کائن فی تشابه الإدراک و الفهم و المشاعر، أی أن للحیوان و الطیر أیضا إدراکه و مشاعره فی عالمه الخاص، و یعرف الله و یسبح له و یقدسه بحسب طاقته، و إن تکن قوة إدارکه أدنى مما فی الإنسان، ثم إن ذیل هذه الآیة – کما سیأتی بیانه – یؤید هذا الرأی الأخیر».
بنابر این، خواه کلی رایج، از نوع «سلب کلی عقل و اختیار از حیوانات باشد» یا از نوع «اثبات انحصاری کلی عقل و اختیار برای انسان باشد»، تردیدی نیست که با این «پذیرش اجمالی عقل و اختیار برای حیوانات» نقض میشود.
این امر نشان میدهد که؛ «تسالم یادشده در بین پیروان قرآن بر خلاف بیان قطعی قرآن (که علامهی طباطبائی به آن اعتراف کرده است)، اجازهی پذیرش تمام حق را به این گروه نیز نمیدهد و همچنان گرفتار لایههایی از آن افکار رایج هستند».
این گزارش حقیقی را تنها خداوند خالق همهی موجودات میتوانست به بشر منتقل کند. اگر رازدان تمامی هستی، چنین لطفی به بشر نمیکرد، این حقیقت به سادگی در دسترس بشر قرار نمیگرفت. گرچه با وجود این گزارش، بسیاری از پیروان مکاتب الهی نیز نسبت به این حقیقت بی توجه مانده اند!!
آنانی که با تو در آیات خدا مجادله میکنند و دلیلی برای سخنان خویش ندارند، در سینههای آنان چیزی نیست، جز تکبری که به آن نمیرسند، پس به خدا پناه ببر، همانا او شنوا و بینا است. هرآینه، آفرینش آسمانها و زمین، بزرگتر [و غرور انگیزتر] است از آفرینش انسان، ولی بیشتر آدمیان این را نمیدانند. و برابر نیستند کور و بینا، و مومنان نیکوکار و بدکاران، کمتر [این حقایق را] به یاد میآورید».
الف) کبر موجود در سینهی آدمیان، چیزی نیست جز همان «استکبار شیطانی» که سبب رانده شدن ابلیس از قرب الهی شد. موضوعی که پیش از این، با عنوان «برتری جویی» (أنا خیر منه) مورد بررسی قرار گرفت و با بیان صریح قرآن که؛ «… فمایکون لک أن تتکبر فیها فاخرج إنک من الصاغری. … تو را نرسد که تکبر و برتری جویی، خارج شو، همانا تو از کسانی هستی که خوار و کوچک شمرده میشوند» (اعراف/۱۳) به این ادعای گزاف، پاسخ داده شد.
این پرسش توبیخی و انکاری را در سورهی احقاف نیز تکرار کرده است (أ و لم یروا أن الله الذی خلق السماوات و الأرض و لم یعی بخلقهن بقادر على أن یحیی الموتى/الأحقاف:۳۳). آیا آنها نمیدانند خداوندی که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، میتواند مُردگان را زنده کند؟! آری او بر هر چیز تواناست!
آیا داستان موسی به تو رسیده است؟!(۱۵) در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدّس «طوی» ندا داد (و گفت): (۱۶)به سوی فرعون برو که طغیان کرده است! (۱۷)و به او بگو: «آیا میخواهی پاکیزه شوی؟! (۱۸)و من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی (و گناه نکنی)؟!» (۱۹)سپس موسی بزرگترین معجزه را به او نشان داد!(۲۰)امّا او تکذیب و عصیان کرد! (۲۱)سپس پشت کرد و پیوسته (برای محو آیین حق) تلاش نمود! (۲۲)و ساحران را جمع کرد و مردم را دعوت نمود، (۲۳)و گفت: «من پروردگار برتر شما هستم!» (۲۴)از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت! (۲۵)در این عبرتی است برای کسی که (از خدا) بترسد! (۲۶)آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکلتر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! (۲۷)سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت، (۲۸)و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود! (۲۹)و زمین را بعد از آن گسترش داد، (۳۰)و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد،(۳۱)و کوهها را ثابت و محکم نمود! (۳۲)همه اینها برای بهرهگیری شما و چهارپایانتان است! (۳۳)هنگامی که آن حادثه بزرگ رخ دهد، (۳۴)در آن روز انسان به یاد کوششهایش میافتد، (۳۵)و جهنّم برای هر بینندهای آشکار میگردد،(۳۶)امّا آن کسی که طغیان کرده، (۳۷)و زندگی دنیا را مقدّم داشته، (۳۸)مسلّماً دوزخ جایگاه اوست! (۳۹)و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد، (۴۰)قطعاً بهشت جایگاه اوست!(۴۱)
این چگونه تفسیری است که «ارتباط مشهود بین آیات» را نادیده میگیرد و آنها را عمدتا چون نثری پراکنده و بیارتباط با یکدیگر، ارزیابی میکند و یا با نفی روابط مشهود، اقدام به ادعای ارتباط با مسائلی میکند که قبول آن آسان نیست.
گرچه این نکته در برخی آیات قرآن، تصریح شده است (مثل آیات؛ ۸۱ سورهی یس، و ۳۳ سورهی احقاف) ولی در سایر آیات (مثل؛ ۵۶ تا ۵۸ غافر، و ۱۵ تا ۴۱ نازعات) اصولا بحثی از «انکار معاد» در میان نیست تا آنها را به این مبحث ارتباط دهند.
بهرهگرفتن از یک حقیقت برای اثبات حقایق دیگر، سبب نمیشود که آن حقیقت، استقلال خود را از دست بدهد. علاوه بر آنکه نفس مقایسه در این آیات، بین خلقت آسمان و زمین از یک سو و خلقت انسان در ابتدا و یا برای بار دوم (معاد) مبتنی بر «بدیهی بودن عظمت بیشتر خلقت آسمان و زمین» از خلقت انسان است.
«و حقیقتا ثابت شده است که آفرینش آسمانها و زمین، برتر و بزرگتر از از آفرینش انسان است و بیشتر آدمیان این مطلب را نمیدانند، با اینکه آفرینش هردو طرف در دلالت بر عالم بودن آنها مشترک است و علامت وجود ترجیح در آفرینش یک طرف با بیان خدای سبحان ثابت شده است که؛ “آیا آفرینش شما شدیدتر است یا آفرینش آسمان که آن را بنا کرد” که با یادآوری مختصات آسمان و یادآوری آفرینش زمین و مختصات آن، ادامه یافته است، و همهی این یادآوریها، در جهت بیان تفضیل و برتری آفرینش آنها بر انسان است».
اگر برخی مزایای نسبی، مثل «علم اسماء» (که چند و چون آن آشکار نیست) برای آدمی اثبات میشود، در برابر این مطلب، مزایای نسبی دیگری برای سایر موجودات نیز اثبات میشود که از نظر عقل و نقل قرآنی و روایی معتبر، تردیدی در آن نمیتوان کرد.
بنا بر این، باید از نظریهی «أشرف مخلوقات بودن انسان» یا «جانشین خدا بودن آدمی» پرهیز کرد و این «برتریجوییهای مطلق» را کناری نهاد و از شر آن به خدا پناه برد.
این تصورات غیرطبیعی، سبب شکل گیری «زندگی غیرطبیعی آدمی» در طول تاریخ بوده و منجر به «فسادها، سرکشیها و طغیانها»ی بیشماری شده است که نوع «فرعونی» آن از شناختهشدهترین انواع «طغیان»ها است.
وقتی آدمی، خود را در جایگاه «جانشینی خدا» میبیند، از جایگاه طبیعی انسانیت «طغیان» کرده است و «انسان طاغی» بهراحتی نسبت به «جان و مال» دیگران تعدی کرده و تصمیم میگیرد. اینهمه خون ریزی و چپاول دارایی دیگران، ناشی از «غرور و تکبری است که اساس آن را ابلیس بنیان نهاد» و پا در وادی «خودبرتربینی» نهاد و برخی از آدمیان نیز از این «دشمن انسان» پیروی کردند و هشدار خداوند رحمان را در پرهیز از متابعت شیطان، نشنیدند.
سرتاسر خطبهی «قاصعه» در نهج البلاغة، با یادآوری داستان خلقت آدم و تکبر ابلیس، صریحا نسبت به خطر جدی حضور آن و بازتولید «خودبرتربینی شیطانی» در زندگی آدمیان توجه داده است که قبلا گذشت. (نهج البلاغة، خطبهی ۱۹۲).(پایان بخش اول)
پایان قسمت سوم