پاسخ به ۱۰ پرسش سیاسی و اعتقادی
پحث اسلام و سکولاریسم و دلمشغولیهای آندسته از ایرانیانی که به سکولاریسم رسیدهاند و یا با دلبستگی به اسلام، نسبت به آیندهی ایران و چگونگی اوضاع سیاسی آن احساس نگرانی میکنند، در بسیاری مجامع سیاسی و مذهبی، مطرح بوده و هست. اخیرا در اظهارنظرهای گوناگون افراد متعلق به هردو گروه نیز بیش از پیش به این مسأله پرداخته شده است.
من هم به نوبهی خود مورد پرسش بسیاری از دانشجویان و هممیهنان و یا رسانهها در این باره، قرار گرفتهام و برخی پاسخهای شفاهی یا مکتوب را به آنها دادهام و اکنون نیز نمونهای مکتوب و جدید از آن سئوالات را برای پاسخگویی خود برگزیده و منتشر میکنم، تا دیدگاه خود را آشکارا بیانکردهباشم و برخی ابهامات را از منظر خویش، برطرف سازم.
گمان میکنم که لازم باشد تا سایر دوستان دلبسته به اسلام رحمانی و شریعت عقلانی محمدی(ص) نیز به این پرسشها از منظر خویش، پاسخ دهند تا با آگاهی کامل از باورها و رویکردها، هرگونه برداشت ناروا از رفتار سیاسی آنان، ناممکن گردد و هممیهنان و همکیشان ما بر اساس واقعیتها، داوری کنند و سندی باشد بر چند و چون همدلیها و همراهیهای ایرانیان.
اکنون متن پرسشهای برخی از دوستان، همراه با پاسخهایی که مبتنی بر برداشتهای شخصی من از مقولاتی چون؛ «اسلام، شریعت، حکومت، سکولاریسم و جامعهی ایرانی» است، در معرض دید و داوری شما قرار میگیرد. «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»؛
۱- از نظر شما، چه نسبتی بین سکولاریسم با اندیشه ی سیاسی اسلامی وجود دارد؟
سکولاریسم در آغاز پیدایش، تفکری بود که به مبارزه با «استبداد دینی» در اروپای قرون وسطی پرداخت. دو رویکرد عمده و کلی، از آن زمان به بعد، پدید آمد.
یکم؛ مبارزهی همهجانبه و مخالفت با مظاهر و احکام دینی کلیسا در حوزه ی زندگی اجتماعی و فردی، چرا که ارباب کلیسا و احکام دینی را عامل تمام عقبماندگیها و خشونتورزیها و سلب حقوق مردم میدانستند.
دوم؛ مخالفت با «دخالت کلیسا و آنچه امر قدسی خوانده میشد، در حوزهی اجتماعی زندگی مردم» و تخصیص دادن «دین ورزی» به حوزهی «زندگی خصوصی افراد» و پذیرش «تدین فردی» در کنار «سکولاریسم اجتماعی».
سکولاریستهای کنونی نیز به این دو گروه تقسیم میشوند. هرچند برخی از آنها از آشکار کردن دیدگاههای خود، پرهیز میکنند و در لفافه سخن میگویند، ولی حقیقتا این تقسیمبندی وجود دارد.
اما اندیشهی سیاسی اسلامی، به گمان من، مستقل از بنیانهای عقلانی عرفی نیست. به عبارت دیگر؛ در شریعت عقلانی محمدی(ص)، طرح اختصاصی برای سیاست و حکومت وجود نداشته و ندارد. آنچه مورد تأکید و تأیید اسلام است، حکومتی است که بر سه پایهی؛ «مشورت، معدلت و مکرمت» (شورایی بودن حکومت، عدالت و اخلاق) استوار باشد. توصیههای شریعت نیز در ارتباط با «تقویت» همین انگیزههایی است که «عرف عقلاء» از هر حکومتی انتظار دارند. بنا بر این، «اسلام رحمانی» نیز همان چیزی را از حکومت انتظار دارد که عرف عمومی بشر از آن میخواهند.
اصطلاحا در مبحث حکومت، توصیه های شریعت از نوع «امضاء سیرهی عقلاء» است و نه از نوع «احکام تأسیسی» و هیچ رویکرد مستقل و تحمیلی، از سوی شریعت، ارائه نشده است. بنابراین، ملاک و معیار اساسی در تشکیل حکومت، رضایت مردم و ارادهی آنان است.
البته آنچه به اسم اسلام در ایران کنونی رایج است و مدعی «نصب فقیهان از سوی شریعت، برای حکومت» یا «لزوم انتخاب فقیه از سوی مردم برای حکومت» است (که مبنای دو رویکرد متفاوت در بحث «ولایت فقیه» است) و در نهایت به گونهای «تأسیسی بودن حکومت از سوی شریعت» را میرساند، و مشروعیت آن را ناشی از «ارادهی خداوند» میداند، ظاهرا با سکولاریسم در تضاد کامل قرار دارد.
هرچند همین حکومت اختصاصی و ادعایی اسلامی و الهی، در مقام عمل، به ترجیح بسیاری از مصلحتهای عرفی بر برخی احکام شرعی نیز رسیده و عملا به نوعی از تلفیق و التقاط «سکولاریسم و اسلام سنتی»منتهی شده است. بسیاری از نهادهای مربوط به «حکومت سکولاریست» را به رسمیت شناخته و در بسیاری از مناسبات اجتماعی و فرهنگی، از اسلام سنتی مورد ادعای خود خارج شده است.
با توجه به برداشتی که از گونههای مختلف اسلام و سکولاریسم ارائه شد، مطمئنا سکولاریسم نوع یکم، در تضاد کامل با اندیشهی اسلامی قرار میگیرد. رویکرد عمدهی طرفداران این نوع از سکولاریسم، تخریب وجههی دین و مذهب و تحقیر دیدگاههای مذهبی و دینی و توهینهای مختلف به دینداران، با استفادهی وسیع از «رویکرد اسلام سنتی» است. آنها با استناد به خرافاتی که به نام دین معرفی شدهاند و انگشتنهادن بر برخی متون و اندیشههای غیرمنطقی و غیرعلمی سنتی اندیشان مذهبی، تمامیت دین را خرافاتی و غیرمنطقی معرفی میکنند و حذف کلی دین از زندگی بشر را به عنوان تنها راه برونرفت از انحطاط، پیشنهاد میکنند.
اما سکولاریسم نوع دوم، توان همزیستی با اسلام را داشته و دارد. آنان با برخی اندیشههای سنتی دین نیز مشکلی ندارند، چرا که مخالفتی بین مقتضای خرد و دیدگاههای اصیل دینی وجود ندارد. خصوصا اگر این نسبت، بین «اسلام نواندیشان» با سکولاریسم نوع دوم سنجیدهشود، همزیستی مسالمتآمیز و فعال آنان، کاملا ممکن و در محیطی دموکراتیک، حقیقتا شدنی است.
۲- آیا میتوان در جامعهی ایرانی، به یک حکومت سکولاریستی رسید؟
ملاک و معیار اساسی در حکومت بر مردم، رضایت و ارادهی آنان است که مقتضای دموکراسی است. اگر اکثریت مردم ایران را مسلمانانی میدانیم که هنوز هم به رویکردهای عقلانی شریعت محمدی(ص) ملتزماند و رفتارهای نامناسب برخی حاکمان را دلیلی برای دینگریزی خود ندانستهاند، باید گفت که فعلا امکان حکومتی کاملا سکولار در ایران وجود ندارد. میدانیم که حکومت حقیقی از آن «قوانین» است و تاوقتی مبنای قوانین ایران، شریعت محمدی(ص) باشد، عنوان حکومت سکولار به معنای کامل و تمامعیار آن، محقق نمیشود، حتی اگر حضور نمادهای سکولار در جامعه، پررنگ باشد.
البته ممکن است بر اثر سوء رفتار مدعیان اسلام و تداوم آن، تناسب نیروهای سیاسی در کشور وارونه شود و روزی برسد که مشکلات به پای اسلام نوشتهشده و تصمیم به حذف آن از حوزهی اجتماعی توسط اکثریت مردم گرفتهشود. طبیعتا در چنان وضعیتی، حکومت سکولار خواهدشد.
۳- حکومت مطلوب از نظر شما به عنوان یک مسلمان نواندیش چگونه حکومتی است؟
به گمان من، حکومتی مطلوب است که «حاکمیت مطلقهی ملت» را با روشی منطقی و اخلاقی و عادلانه (دموکراتیک) به اجرا درآورد. پنج مبنای کلی را اساس حکومت مطلوب میدانم؛
۱- مبنای قانونگذاری در حکومت، باید حقوق طبیعی انسان و کرامت بشر (حقوق بشر) باشد. طبیعی است که رضایت تمامی یا اکثریت مردم، تنها مجوز برای تصویب قوانین است.
۲- در مسائل اختلافی بین عقلاء، که هیچ ترجیح عقلی برای یکی از گزینههای معقول آن وجود نداشتهباشد، گزارههای عقلانی گزینششده از سوی شریعت محمدی(ص) مبنای تصمیمگیری مردم باشد.
۳- امکان چرخش قدرت در تمامی ارکان آن با ارادهی مستقیم ملت، وجودداشته و هیچ منصب مادام العمر یا طولانی مدت بهرسمیت شناخته نشود. حتی در مورد قانوناساسی، باید امکان بازنگری تمامی مواد و اصول آن، از طریق قانونی و برای نسلهای مختلف، وجود داشته باشد.
۴- توزیع قدرت بین قوای سهگانهی حکومتی از یکسو و نهادهای مدنی(احزاب و گروههای صنفی و سیاسی و فرهنگی) از سوی دیگر، متناسب با وظایف و اختیارات آنان باشد.
۵- و از همه مهمتر، رسانههای خصوصی و آزاد، به عنوان چشم و گوش ملت، همیشه آزاد باشند و راه بستن و سانسور آن آشکارا مسدود شود و حق نقد و تحقیق و تفحص و اطلاع رسانی در بارهی عملکرد تمامی مسئولان امر حکومت و نهادهای مدنی را داشته باشند.
۴- آیا در تفکر اسلامی شما، جایی برای سکولارها در حکومت بر مردم وجود دارد؟
اگر در روندی دموکراتیک و با جلب آراء مردم به ارکان قدرت حکومتی راهیابند، هیچگونه منعی نباید باشد. محروم کردن شهروندان به خاطر عقاید و باورها، از حقوق انسانی و قانونی، جرم است و طبیعتا آنان نیز از فرصتی برابر برای انتخاب شدن و انتخاب کردن باید برخوردار باشند.
آنان باید حق تشکیل احزاب، رسانههای مختلف و حضور در حاکمیت، با استفاده از سازوکارهای قانونی را داشته باشند، چرا که بخشی از همین ملت و شهروند همین کشور اند.
۵- آیا حضور برخی روحانیان در جنبش سبز، به معنی انحراف این جنبش به سوی یک حکومت اسلامی جدید و ممانعت از حضور سیاسی سکولارها نیست؟
این دغدغه را کم و بیش در اظهارات برخی هم میهنان سکولار میتوان دید که نگران حضور روحانیان و دیندارانِ دینمحور در صحنههای سیاسی اخیر اند. گویا تصور بر این است که؛ پس از تجربهی ناموفق حکومت مذهبی، حتما باید میدان سیاست برای افراد غیر مذهبی یا سکولارها خالی شود!!
دنیای سیاست، دنیایی نیست که مرزکشیها در آن به این سادگی باشد. اگر کسی بتواند نشاندهد که از آغاز تشکیل حکومت جمهوری اسلامی در ایران، دورهای بر آن گذشته که افرادی از عالمان و فقیهان و دینداران با سیاستهای آن مخالفت نکرده باشند و هزینههای این مخالفتها را نپرداختهباشند (و تنها پس از یک دورهی طولانی همدستی و همراهی و بهرهمندی از سیاستهای حاکم، بر سر منافع با یکدیگر به تنازع رسیدهباشند) حقدارد که همهی دینداران را با یک چوب براند و خود و دوستان غیرمذهبی را تنها مخالف سیاستهای اعمالشده معرفی کند و سپس حق دارند که خواهان میدانداری در صحنهی سیاست حال و آینده شوند.
نمیتوان منکر تلاشهای مثبت و هشدارهای عقلانی بسیاری از متفکران سکولار، از آغازین روزهای شروع انحرافات در انقلاب اسلامی شد، ولی نمیتوان منکر همین تلاشهای گسترده و هشدارها از سوی برخی روحانیان و یا دیندارانِ دین محور نیز شد.
اگر مبنای فکر و کار ما، حقوق بشر و دموکراسی باشد، نباید نگران آینده باشیم و از حضور کمرنگ و پر رنگ دینداران نیز نباید وحشت کنیم. تردیدی نیست که در آیندهی ایران، جایی برای حکومت استبداد و خرافات و رویکردهای خردستیز، نخواهد بود. خواه استبدادی باشد که نام اسلام را بر خود گذاشته باشند یا استبدادی باشد که سکولارهای نوع اول در پی آنند. همانانی که اساس برنامههاشان بر حذف کلی دین است و برای رسیدن به مقصود، از هر روش غیرمنطقی و غیر عقلانی نیز بهره میگیرند و با توهین به مقدسات مردم و تحقیر دینداران و نقدهای توهینامیز و غیرعلمی نسبت به دین، هم آیندهای پر از خشونت را به تصویر میکشند(که مانع اصلی همراهی مردم است) و هم حربهی لازم بهدست مدعیان دروغین دین میدهند تا با خشونت و سرکوب، آزادیهای منطقی را به اسم مخالفت با توهین و دینستیزی، از ملت خود سلب کنند.
۶- حقوق بشر و دموکراسی، در چشمانداز سیاسی شما(به عنوان یک مسلمان نواندیش) چه جایگاهی دارد؟
باور من این است که این دو(دموکراسی و حقوق بشر) با همان زبان مشترک بشری، باید مبنای حقوق اساسی کشور باشد و هیچگونه مخالفتی با شریعت عقلانی محمدی(ص) ندارد. به گمان من، در ایران آینده، محور وحدت همهی نیروهای سیاسی ملی، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، همین دو مطلب است.
البته برخی قرائتهای تحمیلشده به متن «اعلامیهی جهانی حقوق بشر» که در نشستهای بعدی و خصوصا نشستهای یکی دو دههی اخیر برخی مجامع کوچکتر، تصویب شده است و مورد تأیید اجماع عقلای بشر نیست، جای اما و اگر دارد، که مطمئنا با بحث و استدلال عقلانی، میتوان جامعهی بشری را از انحراف در مسیر حقوق طبیعی بشر بازداشت و در راه رسیدن به تعالی مادی و معنوی بشر، یاری رساند.
برای این منظور، پیشنهاد سالها پیش جمع کثیری از نخبگان سیاسی و حقوقی دنیا در مورد لزوم تصویب «اعلامیهی جهانی مسئولیتهای بشر» باید به عنوان مکمل لازم «حقوق بشر» به رسمیت شناخته شود و حقوقدانان و صاحبنظران دنیا در تصویب آن نقش داشته باشند.
این سخن را نه از روی «تکلیفمحوری» بلکه بر اساس «حقمحوری» تأکید میکنم که «مسئولیت بشر» در برابر «حقوق دیگران» است. مراعات حقوق دیگران، که آنها هم بشر هستند (و یا حقوق مربوط به محیط زیست، که مرتبط با حقوق بشر است) نباید به تصور «حقوق خود» وانهادهشود.
۷- آیا شما با برابری حقوق زن و مرد(که یکی از مبانی حقوق بشر است) موافقید؟
اگر مقصود شما «برابری در فرصتها و بهرهگیریها» است(مقام ثبوت)، به گمان من، شریعت عقلانی محمدی(ص) برابری زن و مرد را کاملا تأیید میکند. به عبارت دیگر؛ «برابری حقوقی زن و مرد، پذیرفته شده است»(و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف/۲۲۸ بقرة).
اگر مقصود شما «برخورداریهای زن و مرد در عالم واقع» (مقام اثبات) است، این برخورداریها ناشی از فعالیتها، قابلیتهای جسمی و روحی، سلایق و ذوقها و احساسات و عواطف آدمی است و به همین دلیل، مردها هم نسبت به یکدیگر، در برخورداریها و نابرخورداریها متفاوتاند.
پس عدم برخورداریها در عالم واقع، میتواند ناشی از عدم میل و رغبت باشد و یا ناشی از سبقت دیگری در مواردی باشد که فراوانی وجود ندارد و یا سایر انگیزهها و عدم انگیزههایی که در مقام تحقیق میتوان به آن رسید. آنچه مربوط به «قانون و عدالت» میشود(مقام ثبوت)، تنها «ایجاد فرصت برابر» برای همگان و بطور یکسان است، که ادعای من (به عنوان یک پژوهشگر مسلمان)، وجود «بالفعل و بالقوّة»ی این برابری و عدالت، در شریعت عقلانی محمدی(ص) است.
لازم است یادآوری کنم که؛ برخی موارد خاص حقوقی در بارهی زن و مرد را در نوشتههای وبلاگ «شریعت عقلانی» توضیحدادهام و برخی را نیز در آینده توضیح خواهم داد (إنشاء الله).
۸- برابری حقوقی همهی شهروندان، بدون توجه به عقیده و باور آنان، آیا با دیدگاه اسلامی شما سازگار است؟
حکومتی که در این روزگاران تشکیل میشود، مبتنی بر «قرارداد اجتماعی» است. این قرارداد، بدون هیچ تبعیضی نسبت به شهروندان، در قالب حقوقی «ملت-دولت» تعریف میشود و مثل تمامی «عهد و پیمانهای بشری» از عقلانیت عرفی کاملی پیروی میکند. بنابراین، تحت قاعدهی کلیهی شریعت محمدی(ص) قرار میگیرد که؛ «اوفوا بالعهد/۳۴ إسراء» یا «اوفوا بالعقود/۱ مائدة» و وفای به عهد وپیمان در شریعت محمدی(ص) از اهم واجبات است.
هرکس در این قالب، مدعی تصدی مقامی از مقامات دولتی(حکومتی) میشود، عقلا و شرعا موظف به انجام تمامی تعهدات قانونی موجود در «قانون اساسی» و «قوانین ناشی از آن» خواهد بود و حق کوچکترین تخلفی از آن را نخواهد داشت. هرگونه تخلف از قانون، برای متصدیان حکومت، از نظر عقلی ممنوع، و از نظر شرعی «حرام» است و وفاداری به متن تعهدات قانونی، برای همهی حاکمان، عقلا و شرعا الزامی است.
طبیعی است که تمامی شهروندان یک کشور که در هنگامهی جنگ و یا صلح، کمبودهای اقتصادی و یا رفاه، آبادانی و تولید و … در کنار هم و با مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم، با یکدیگر و بهطور مساوی، مشارکت میکنند و غرامت همهی کاستیها و ناامنیها و گرفتاریها را میپردازند، باید از غنائم و بهرهمندیهای کشور نیز بهطور مساوی بهرهمند گردند. این مطلب نیز مفاد «عکس قاعدهی؛ من له الغنم، فعلیه الغرم» است.
البته آنچه در محدودهی جوامع دینی و مذهبی به صورت اختصاصی پدید میآید (مثل خمس، زکات، انفاق و یا وقف در اسلام) که در اختیار حکومت گذاشته نمیشود، علی القاعدة، به پیروان همان شریعت و مذهب اختصاص خواهد داشت و ارتباطی به مباحث حکومتی هم نباید داشته باشد.
در این خصوص هم تفاوتی بین پیروان شرایع گوناگون نیست و هرکس در محدودهی شریعت و حتی مذهب خویش، مسئول و یا بهرهمند خواهد بود. یعنی مثلا؛ وقف یا انفاق یهودیان مربوط به یهودیان و وقف یا انفاق مسیحیان و یا زرتشتیان مربوط به مسیحیان و یا زرتشتیان است و … کسی از خارج آن شریعت، حق ادعایی را نخواهد داشت.
۹- آیا (به صورت فرضی) میتوانید در یک حکومت سکولار با روشی مسالمتآمیز زندگی کنید و مزاحمتی برای آن ایجاد نکنید؟ به نظر شما، زندگی در چنان فضایی، با باورهای دینی شما مخالفتی ندارد؟
من سالها در حکومت «نیمهسکولار» محمدرضاپهلوی در ایران و یکسال هم در حکمت کاملا سکولار تاجیکستان زندگی کردهام. البته حکومت جمهوری اسلامی هم از نظر من یک حکومت «نیمهسکولار» است که نزدیک ۳۰ سال را در آن گذراندهام. بسیاری از هممیهنان مسلمان نیز سالهای طولانی، زندگی در حکومتهای سکولار اروپا و امریکا را تجربه کردهاند و وفادار به شریعت خویش نیز ماندهاند.
اگر حکومت یک جامعه با «سکولاریسم نوع دوم» باشد، زندگی مؤمنانه در آنجا ممکن است و مغایرتی با باورهای دینی ندارد.
اگر مقصود از «عدم ایجاد مزاحمت برای یک حکومت سکولار» مزاحمتهایی از نوع «طالبان و القاعدة» است، طبیعتا رفتارهای خشونتآمیز آنان را هیچ انسان عاقلی نمیتواند تأیید کند. ولی اگر مقصود این باشد که «در برابر سیاستهای نادرست یک حکومت سکولار، سکوت کرده و هیچ اعتراضی نکنیم» هیچ انسان عاقل و مسئولیت پذیری، چنین شرط یا پیششرطی را نمیپذیرد.
در هر حکومتی، آدمی مسئول است تا در برابر رفتارها و سیاستهای ناروا، بایستد و بدون استفاده از خشونت، در پی تغییر امور ناروا به سیاستهایی صحیح و روا باشد.
البته برخی حکومتهای سکولار نوع دوم (همچون فرانسه) از نوع «کمالگرا» هستند که خود را موظف به «حفظ بنیادهای لیبرالیسم» میدانند و نوعی «بنیادگرایی سکولار» (بر وزن «بنیادگرایی اسلامی») را تعقیب میکنند. متأسفانه اینگونه حکومتها، مانع آزادی مذهبی در کشورشان میشوند و به «محرومسازی» شهروندان دگراندیش خود اقدام میکنند که اگر این محروم سازیها ادامه یابد، ممکن است نتوان در چنان حکومتهایی به زندگی مؤمنانه ادامه داد. ولی در حکومتهای سکولاری که کمالگرا نیستند و اصطلاحا «نیوترال» هستند، میتوان با تمام لوازم زندگی مؤمنانه زندگی کرد.
۱۰- آیا پیشبینی تشکیل یک حکومت سکولار در ایران را در آیندهای نزدیک، مقرون به واقعیت میدانید یا خیر؟
هنوز برای تشکیل «حکومتی کاملا سکولار» در ایران، جایگاهی در ذهنیت کل جامعهی ایرانی نیست. اگر روند فعلی «گریزان ساختن جوانان از دیانت و مذهب» توسط حکومت فعلی ایران، همچنان ادامه یابد، شاید از سکولار بودن نسبی موجود در ایران فعلی (جمهوری اسلامی) به نسبت بیشتری در آینده، گذر شود.
به گمان من، حکومت آیندهی دور یا نزدیک ایران، عمدتا در اختیار مسلمانانی خواهد بود که با قرائتی رحمانی از دین خدا و با رویکردی دموکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر، در صحنههای سیاسی و اجتماعی حضور خواهندیافت و سرنوشت کشور را اکثریت ملتی تعیین خواهند کرد که از رفتار بد و نامناسب حاکمیت فعلی، نامناسب بودن دین و شریعت را نتیجه نمیگیرند و همچنان به آموزههای عقلانی شریعت رحمانی (که کاملا منطبق با فطرت بشری است) ملتزم خواهند ماند و از هرگونه خرافه و غلوّ به نام شریعت محمدی(ص) پرهیز خواهند کرد و «مدارا و مروت» را محور «حکومت و مدیریت» قرار خواهند داد و صلح با همهی بشر و همزیستی مسالمتآمیز با آنان را مبنای رفتار خود خواهد ساخت.
خدایا چنان کن سر انجام کار//تو خوشنود باشی و ما رستگار
احمد قابل ……………… ۱۰ مهرماه ۱۳۸۸ ……………… فریمان
چقدر خوشحالم که اولین کسی هستم که نظر میدهم دوستتان دارم اقای قابل خیلی خیلی زیاد نمیدانم چرا
اقای قابل خیلی دوست داشتنی هستند درود بر احمد قابل و وبلاگ شریعت عقلانی
ارش تو این پست رکورد بشکن اینقدر نظر بذار
سلام آقای قابل
خیلی خیلی دوستتون داریم ما مقاله های شمارا می خوانیم بسیار عالی است همیشه مارا از دانش خود سهیم کنید اگر می شود مقاله ی بیشتری در وبلاگ قرار دهید .
آرش جون دمت گرم بترکون
استاد قابل و سایر دوستان سلام بر شما
اگر شریعت را ابزار بدانیم برای دینداری، و دینداری را رهروی( با عقل سلیم) بدانیم برای کشف کلمات بیکران خدا، سکولاریسم و دینداری در یک جهت “عقلانی” قرار می گیرند. می ماند معنویت که هر “فرد” جاده را، گل و گیاه را چگونه حس کند در حالی که هردو در یک سمت حرکت می کنند. کما این که این حس در همه مومنین هم یکسان نیست.
اگر چه حتی در سکولارسیم بی خدا هم نوعی ”معنویت” وجود دارد: روح هستی … روح یونیورس…زیبایی و عظمت یونیورس…رمز و راز یونیورس..
اگر خدای بی صورت را با تجلی آیاتش حس کنیم، “آفرینش” و “هستی” خداباوران و خداناباوران را زیاد از هم دور نمی کند.
اقای یک سوال شما چطور حکومت جمهوری اسلامی و حکومت شاه را هر دو نیمه سکولار میدانید در حالی که در این دو حکومت در قانون اساسی اختلاف است
قابل عزیز دوستت دارم خیلی زیاد خیلی
ارش از اخرین اخبار و اطلاعات جنبش سبز ما سبزها رو اگاه کن
مجهول گرامی آخرین خبر این که دیگر تردیدی نیست جمهوری اسلامی اخلاقا شکست خورده است:
آقایان رفسنجانی و خامنه ای،
جمهوری اسلامی در همه عرصه ها اخلاقا شکست خورده است. خوب می دانید که ولایت فقیه دروغ و مکری بیش نیست.
اقتدار ولایت فقیه دیگر کسی را نمی ترساند.
تا دیر نشده بیدار شوید و ابتکاری بخرج دهید.
“حق انتخاب” برای ملت را به رسمیت بشناسید.
با تعلل نگذارید ملت بخواهد زور را با زور جواب دهد.
این به نفع هیچکس نیست.
ما رو از اخرین اخبار جنبش سبز بی خبر نذار ارش چند تا سایت سبز رو هم (که فیلتر نشدند) به ما معرفی کن
مجهول جان اخبار آق بهمن را اینجاها می تونید بخونید:
http://feeds.feedburner.com/bahmanagha
http://www.google.com/reader/shared/10133712859905109563
نمیدونم موج کمپ و راه سبز فیلتر هستند یا نه:
http://www.mowjcamp.com
http://www.rahesabz.net
دیگه تو زر مفت زدن هم کم آورده اند
ما که نباید واکنشی برخورد کنیم. ما باید کنشگر خلاق باشیم. تجسم کنید هسته ها تکثیر شوند و شبکه ها تا دورترین نقاط کشور گسترش یابند… و آن روز بزرگ را که یک ملت آگاه و دانا ملاها را به چند جزیره در قم و جمکران و چندتا زیارتگاه دیگر عقب رانده اند. وقتی آگاهی و دانایی را گسترش دهیم جایی برای جاهلانی چون این احمدی مقدم و آن هایی که مخ این ها را تسخیر کرده اند باقی نمی ماند.
حالا بعد از سی سال این کلمه رو از کجا آورده و منظورش چیست خدا داند. انگار تا حالا بصیرت نداشته اند که این آقا یه آموزه جدید داده بیرون. دیروز گفت جمهوریت یعنی این که مردم ما ها انتخاب کردند. قبل تر گفته بود این که میگن جمهوریت و اسلامیت حرف بیخودیه.
تازه حرف های این ها که حساب کتاب نداره. به حرف های رئیس کل آن ها خامنه ای توجه کنید. ببینید این روزها چه چرت و پرت هایی میگه. مدتیه به نوچه هاش میگه: بصیرت بصیرت
یه مشت مغز پهن که سی ساله چرت و پرت گفته اند دیگه تو زر مفت زدن هم کم آورده اند.
از طرف دیگه متاسفانه راهبرد رهبریت جنبش هم برای خاتمه دادن به این به گه کشیدن بیشتر کشور معلوم نیست.
موج کمپ و راه سبز فیلترند ارش فقط موج سبز ازادی بازه استاد قابل دوستت دارم خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد
ایشان در بیان یکی از معیارهای مهم تشخیص «راه و اقدام صحیح از نادرست» افزودند: هر حرکتی که دشمنان خونی ملت و نظام اسلامی، یعنی استکبار و صهیونیزم را خشمگین کند، حرکتی درست و در مسیر حق و هر اقدام و مسیری که آنها را خوشحال و ذوق زده و در تبلیغات و سیاستهایشان بر آن تأکید کنند، راهی کج، نادرست و زاویهدار است. با این معیار، یعنی واکنش خشمگینانه یا شادمانه بیگانگان، در بسیاری از موارد، میتوان اشتباهات را دریافت و جبران کرد.
به آقا بفرمایید مطمئن باشند که الان زبده ترین روانشناسان آمریکایی پروفایل روانشناسی ایشان را تکمیل کرده و در اختیار مذاکره کنندگان خود قرار داده اند. اونا می دونند چه جوری آقا را قلقک بدن که آقا بدشون (خوششون) بیاد! اگه اونا هم مثل رهبران ما اینقدر بیسواد و ساده لوح بودند وضع مردمشون مثل فلاکت ما بود. ایشون لازم نیست زیاد نبوغ خودشون را خرج کنند. اندکی صرفه جویی کنند برای بصیرت جعفری و نقدی و جوانی کم نیارن.
دوران جنگ هم حس امیرکبیر شدن رفسنجانی را خوب می دونستند. هی میومدند بهش القا می کردن یه حمله دیگه بکنید کار تمومه و ما فلان می کنیم. هشت سال دو ملت شیعه از هم خون می ریختند.
نفت را بشکه ۵ دلار می خریدند و اسلحه را در بازار آزاد با منت چندین برابر بهشون مینداختند. وقتی هم اراده کردن خود جنگ را تمام کردند.
و دست آخر هم آیت الله امیر کبیر شده چوب دو سر گهی تاریخ!
“اقدام بی سابقه دولت اوباما در جلوگیری از صدور قطعنامه علیه ایران” تابناک.
خب به آقا بفرمایید به فرمایشات گهربار خود برای تشخیص «راه و اقدام صحیح از نادرست» مراجعه فرمایند.
واقعا داری رکورد کامنت رو میشکنی ارش
اصطلاحا در مبحث حکومت، توصیه های شریعت از نوع «امضاء سیرهی عقلاء» است و نه از نوع «احکام تأسیسی»
من با این عقیده و نظر همگام نیستم. منظورم اثبات امضای سیره عقلا است. یک توضیح میدهم: مسئله ساده است. در گیر و دار و اضطرار تغییر در حکومت هر حزبی باید یک ایدئولوز}ی و برنامه انقلاب و تغییر و یک ایدئولو}ی ساماندهی و برنامه ریزی پس از تغییر داشته باشه. خیلی وقت هاست که احزاب برای تغییر حالت حاکم در اجرای ایدئلوزی اولشون کوتاه میان (تسمح و تساهل). خوب پس از تغییرات کی باید ایدئولوزی دومش رو پیاده کنه؟معلومه اون که قوی تره که احتمالا همون که به نامش بوده حالا به کامش میشه.بقیه احزاب یا نابود می شن یا به اصطلاح امروزی انقلاب مخملی می کنن. یا …
آیا جمهوری اسلامی قدرت تشخیص طیف و تعریف عقلا رو داشت و دارد؟ بنابراین کمی در امضای سیره عقلا تا سکولار باز نگری کنیم.نکته همین جاست یعنی شیوه نظارت دین بر سیره عقلا و متشرعه و عرف و عبادات و معاملات و … .
مطلبت رو سیو کردم چون یکی اش موند.ممنون
باید معادلات را به هم ریخت و برای رسیدن به هدف دیوانه شد .
ارش نظر نمیذاری؟
ارش نظر نمیذاری؟
فرید صلواتی تو چپی یا راست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احمد خاتمی: وحدت با کسانی که ولایت فقیه و قانون اساسی را قبول ندارند امکان پذیر نیست، ایسنا
او گفت مقام معظم رهبری جامعه را به سه گروه تقسیم کردهاند:
گروه اول عوام
گروه دوم خواص اهل باطل
گروه سوم خواص اهل حق
خب ببینید از این ساده لوحانه تر می توان تقسیم بندی داشت. یعنی این که گروه سوم که خود را حق می دانند باید دمار از روزگار گروه دوم که از دید آن ها باطل هستند درآورد. به همین سادگی!
هیچکس که نمی گوید من باطلم. همه فکر می کنند حق هستند. تازه هیچکس هم که در همه موارد حق نیست. چه کسی باید “داوری” کند؟ خدا:
- در هر چیزی اختلاف کنید، داوریش با خداست. شوری ۱۵
-داوری از آن خداست. حق را از باطل جدا می کند. انعام ۵۷
- سپس به سوی خدا که مولای حقیقی آن هاست باز می گردند، بدانید که داوری مخصوص اوست و او سریع ترین حسابگران است. انعام ۶۲
-کسانی غیر خدا را اولیای خود قرار دهند…، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند. زمر ۳
-خداوند حکم (داوری) می کند و هیچکس را یارای رد داوری او نیست. او سریع الحساب است. رعد ۴١
دنباله داوری با خداست:
- پیامبر از ان چه به تو وحی می شود پیروی کن. شکیبا باش تا خدا داوری کند. او بهترین داوران است. یونس ١٠٩
- بین آن گروه که ایمان آورده اند و آن گروه که ایمان نیاورده اند، باید صبر کرد تا خداوند داوری کند. خداوند که بهترین داوران است. اعراف ٨٧
- خداوند در روز قیامت بین منافقان و مومنین داوری می کند. نساء ١۴١
طبق فرمایش آفای احمد خاتمی یکی از ویز”ی های گروه سوم هم ولایت مداری است. عنی بدون اعتقاد به ولایت فقیه گروه سوم گروه اهل حق نیستند. حالا دوباره آیات بالا و بسیاری از آیات دیگر را بخوانید.
دنباله داوری با خداست:
اصلا قرار نیست همه با هم وحدت نظر داشته باشند. این اختلافات همیشه بوده و خواهد بود. باید همه اندیشه کنند و نظر داشته باشند. این باعث رشد خواهد شد. اما در معیارهایی برای گذران امور و زندگی مسالمت آمیز درکنار یکدیگر به توافق هایی رسید. خود این توافق ها هم ابزار است قطعی نیست و قابل رشد و ارتقاست.
آقای خامنه ای جان هر کی را دوست داری بیا از این منطق چنین سست و بی بنیان دست بردار. این نوع منطق نه تنها موجب وحدت نمی شود که موجب قتل و شکنجه و دزدی و فساد و تقلب می شود. چرا که به آسانی می توان مطیع ولایت فقیه شد و در گروه اهل حق جا گرفت و برای زدن گردن گروه دوم شمشیر از نیام بر کشید.
در پایان اگر گروه سوم اهل حق هستند و حق همان است که آن ها می گویند، چرا خودشان این قدر بین خودشان دعوا دارند.
آقای مجهول جان خواندی؟ نظرت چیست؟ این آسیدعلی بیسواد بالاخره این مملکت را به باد خواهد داد یا نه؟
ارش وقتی من درباره ی حجاب از استاد قابل سوال کردم تو یه سایت به من معرفی کردی به اسم زنجیره ی سبز دموکراسی متاسفانه من الان ادزس اونو ندارم میشه دوباره بهم ادرسشو بدی ممنونت میشم
به عشق نظراتت میام تو این وبلاگ ارش جون
درود بر سبزهای بزرگوار ایران
البته بهره گیری از نظرات استاد قابل عزیز و بزرگوار که جای خود دارد
من هم از نظرات تند احمد خاتمی و مصباح به تنگ امده ام چکار کنیم ارش راستی ارش تو ایت الله کاظمینی بروجردی رو میشناسی میدونی الان تو زندان یزده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مجهول عزیز با تشکر از لطفت، با افکار آیت الله بروجردی آشنا نیستم. اما می دانم که ایشان هم زندانی ستم ولایت فقیه هستند.
آدرس وبلاگ که خواسته بودید:
http://doust114.persianblog.ir/
حکومت در اسلام
از متن فارسی سخنرانى ارائه شده توسط عبدالعلی بازرگان
در سمینار« راه سبز» در دانشگاه واشنگتن (سیاتل) در سوم اکتبر ۲۰۰۹ (۱۱مهرماه ۱۳۸۸ :
“نظام حکومتی مشروع و مطلوب و توصیه شده قرآنی ” نظام شورائی” است که در سورهای به همین نام، در ذکر مشخصات جامعه نمونی ایمانی. تصریح شده است: “وامرهم شوری بینهم” (امورشان به گونه شورائی اداره می شود).
قرآن در چهارده قرن پیش، آن هم در نظامی قبیلهای (نه دردولت شهر یونان باستان)، پیامبررا موظف کرده است در مسائل مربوط به مردم (امور اجتماعی) با آنها مشورت کند (وشاورهم فی الامر). مشورتی با همان تودههای بی سواد و بَدَوی، برای رشد دادن آنها.
امکانات حکومتی، پُست و مقامها، بودجه وبقیه سرمایه های ملی باید به “اهل” آن، یعنی شایستگان و کسانی که صلاحیت دارند برگردد و اساس حکومت باید بر “عدالت” استوار باشد (ان الله یامرکم ان تودواالامانات الی اهلها و اذاحکمتم بین الناس ان تحکموابالعدل) (نساء آیه ۵۸)
قرآن درسوره “نمل” از حکومتی بشری که با رهبری یک زن، آن هم زنی خورشید پرست اداره میشده! با لحنی مثب
ادامه حکومت در اسلام
مثبت وتأیید کننده، نسبت به شیوه “شورائی” او در اداره ملک، یاد کرده است،..”
هیچکدام از شواهد بالا برای مشخص کردن نظام حکومتی نیست.
۱) ” امر” هر گونه امری است. ممکن است مربوط به زناشویی ( آمیزش) باشد. شیطان هم امر میکند. “مشورت” کردن هم که بسیار ابتدایی است. در قبائل عرب قبل از پیامبر مشورت یک اصل بوده است. قرآن تاییدی بر آن داشته. از این “نظام حکومتی” در نمی آید.
۲) ان الله یامرکم ان تودواالامانات الی اهلها و اذاحکمتم بین الناس ان تحکموابالعدل) . امانت همان است که چیزی را نزد کسی به امانت می گذاریم. به همین سادگی. حکم هم داوری بین افراد است. بدیهی است باید یک داور عادل و بیطرف باشد.به همین سادگی و نبوعی در آن بکار نرفته. یادآوری امری بدیهی به مردمی بدوی به غایت عقب مانده و سرکش
۳) با لحنی مثبت وتأیید کننده، نسبت به شیوه “شورائی” حکومت یه زن. ماند مورد ۱ مثالی دیگری است از تاکید بر مشورت و دلیل مستقلی نیست.
با این استدلال ضعیف چگونه می خواهیم از قرآن روش حکومت در بیاوریم. قرآن برای نوع حکومت نیامده. برای بشارت و تر
ادامه حکومت در اسلام
برای بشارت و ترسانیدن آن مردم آمده است. حکم کردن هم قضاوت و داوری است بین افراد. حتی اگر آن را به سطح یک کشور هم بسط دهیم، قوه قضاییه را شامل می شود. در حالی که قوه مجریه و مقننه جدا هستند.
سایت اقای بروجردی برو ارش جان به نظرم به دردت بخوره
پرسش:”رفرم” یا “انقلاب”؟؟
پاسخ: “تغییر”
تغییر با سرنگونی فرق دارد. می توان بدون سرنگونی تغییر داد.
جمهوری اسلامی در تمامی عرصه ها اخلاقن شکست خورده و قابل بازسازی نیست.
شعار افراطی و انقلابگیری و آرزوهای قشنگ و شیک داشتن فرق دارد با
رسیدن به هدف:
دمکراسی برای ایرانی آباد و آزاد و سربلند! و زندگی کردن “همه” در کنار هم با صلح!
اسفندیار مشایی: هدف آمریکا از موشک باران کره ماه نابود کردن آثار باقیمانده از معجزه “شــق الـقـمـر” حضرت محمد بوده است ا
این مشایی با همین جنفگیات مخ احمدی نژاد را تسخیر کرده. هاله نور نیویورک هم همین مشایی سرکارش گذاشت. حمله آمریکا به عراق را هم گفتند برای مقابله با ظهور آقا امام زمانه که قراره از کربلا ظهور کنه!!
با این چرت و پرتا یه عده منگل را دور و بر خودشون نگه داشتن. اگرنه تا حالا می بایست با اردنگی مردم تو زباله دادن تاریخ افتاده بودن. تو جنگ با عرآق هم با سوار سفید پوش بر اسب سفید مردم فریبی می کرده اند… که آره آقا خودش تو جبهه ها هست. این منگل ها با این مزخرفات دارن حکومت میکنند و پدر مردم را در میارن!
اوایلی که احمدی نژاد سرکار اومد یه سگ زایر هم تو حرم امام رضا پیدا شد. یه سگ را ول کردن و ازش فیلم گرفتن که آره یه سگ اومده تو حرم آقا زیارت.
توی یه صندوق خیریه توی لبنان هم گفتند آقا امام زمان امده یه نوشته با دستخط خودش انداخته.
این شیاد بازی ها برای اینه که دولت امام زمان با خلیفه گری مصباح راه بندازن. همین مردکه شیاد مصباح دیروز گفته این قانون اساسیه که از ولی فقیه مشروعیت می
دنباله شارلاتان بازی اسفندیار مشایی:
از ولی فقیه مشروعیت می گیره نه بر عکس!
دوستان یه لحظه را نباید هدر داد. اگه دیر یا سست بجنبیم دماری از ملت در آرن که حتی حسرت این روزهای لعنتی را بخوریم. یک عده شارلاتان حرامزاده مادر بخطا که تو تاریخ لنگه ندارن. ببینید همه شان مدرک تحصیلی شان تقلبی است. چون هیچ آدمی که یه ذره هوش و فهم داشته باشه نمی توته چرت و پرت های اینورو تحمل کنه. میرن سراغ حرامزاده های منگل خنگ!
ارش به نظر تو ما میتونیم دولت احمدی نژاد رو ساقط کنیم؟؟؟؟؟
مجهول عزیز
مهدی ها
مسیح ها
ظهور کرده اند
بیشمارانند
رستاخیزی است….
احمدی نژاد که گهی نیست…. آقا هم رفتنیه…
به لحاظ اخلاقی که فعلا بدجوری ساقط شدن…
نامه آقای کروبی به آیت الله نوری همدانی بخوانید.
دوستان اصلاح طلب، احمدی نژاد و مشایی و مرتضوی و شریعتمداری و تائب و رادان و …. امثالهم خارج از سیستم و تفکر آخوندی هیچ گهی نیستند. این تفکر سیستمیک به این آقایان عرصه تاخت و تاز داده.
این آقای نوری همدانی وقتی که توی عراق یه گنبد را منفجر کردند، توی قم مثل شارلاتان ها پای پیاده به اعتراض راه افتاد.
حالا جان و آبرو و ناموس ایرانی براش نه تنها ارزش بتون آرمه عراقی را ندارد… که میگه خوب کاری کردین کشتین و شکنجه کردین و تجاوز کردین.
امیدواریم که اگر کسانی هنوز دلی در گرو سیستم فکری این آقایون دارن، برای همیشه خود را “رها” کنن و بگذارن کشور زودتر آزاد شود!
پروژهای سبز برای شبکههای سبز: پایان دادن به بیسوادی در کشور
رستاخیز سبز مردم ایران سلامی دوباره است به زندگی. نعمت “حیات” را پاس داشتن و جشن گرفتن، آن طور که بایسته این شاهکار و عصاره آفرینش است. آری دوباره متولد شدهایم… تولدی دیگر برای زندگی: برای دوست داشتن، برای صلح، برای آزادی، برای پختن نان همسایه در تنور گرم سینه…
این بار در دستان توانای تک تک ما مشعل آگاهی و دانایی شعله ور است. و شعله ها چه سرخوشانه میرقصند با سمفونی موسیقی قلب هامان، و چه زیبا و پرشکوه زبانه می کشند در آسمان سیاه وطن. نور را برافروخته ایم، تا برای تاریکی مجالی نماند. اما فراموش نکنیم شوربختانه بیش از بیست میلیون چراغ در کشورما یا خاموش است یا کم نور. میلیونها هموطن ما از یکی از ابتدایی ترین حقوق، یعنی خواندن و نوشتن، محرومند. به یاری شان بشتابیم. نوری تازه برافروزیم و شعله مشعل خود را تابان تر کنیم.
هر یک از ما بیسواد و یا کمسوادی را شناسایی کنیم. به او خواندن و نوشتن بیاموزیم؛ تا با ما بخواند و بنویسد زندگی سبز را و سبز تر کند این سرزمین را… زندگی را با هر کمی و کاستی میبایست زندگی کرد با تمامی وجود،
ادامه پروژهای سبز برای شبکههای سبز: پایان دادن به بیسوادی در کشور
… با تمامی وجود، با تمامی توان، اما پرمعنا؛ تا غنی تر شود و عاری از هر کمی و کاستی.
و اینک ماییم و این مادر دلخسته وطن با چشمانی منتظر… و این سرزمین پاک… و تاریخش را که این بار سبز سبز خواهیم نوشت. نه اندکی از ما، یا گروهی از ما که “همه” ما- از پیر و جوان، زن و مرد، روستایی و شهری… با قلم سبز آگاهی و دانایی! رشد میکنیم. تکثیر می شویم، سرتاسر ایران را می پوشانیم.
این “شبکه های” زیبا و سترگ سبز است که ایران را خواهد ساخت؛ آباد و آزاد و زیباتر خواهد کرد. یاران سبز، ریشه کردن کردن بیسوادی از این سرزمین، قدمی است ابتدایی، ولی به غایت ضروری! نبوغ و توانایی سبز خود را در یک کار گسترده جمعی غیر دولتی به نمایش بگذاریم. در عمل تمرین کنیم. به ضعف های خود پی ببریم و آماده شویم برای تحویل گرفتن سازمان های دولتی!
برای رشد کردن، برای تکثیر شدن، برای برداشتن گام های سبز، برای کمک به یک هموطن، برای زندگی کردن؛ به اجازه هیچ وزیر و وکیلی نیاز نیست.
دوباره شعار خون با خون شروع شد. این حوادث ریشه در زورآزمایی ترورسیم شیعی و تروریسم سنی دارد. باید ملاها و مفتی هایی را که خشونت “مقدس” مذهبی را تبلیغ و ترویج می کنند شناسایی و به دادگاه معرفی کرد.
در طرف شیعه همه مصباح یزدی را می شناسند. می بایست او را به اتهام نظریه پردازی، ترویج و تبلیغ تروریسم شیعی در یک دادگاه صالح محاکمه کرد. این شخص برای منافع فردی خود، با تفسیر من درآوردی قرآن و جعل روایات و احادیث، بطور سیستماتیک نیروهای نظامی و انتظامی را به ترور و خشونت علیه شهروندان ترغیب و تهییج می کند. نگذاریم چرخه باطل خون با خون کشور را به قتلگاه شهروندان تبدیل کند.
سپاهی که بر علیه مردم عمل کند و پشتیبانی مردم را نداشته باشد، اگر پیشرفته ترین تجهیزات را هم داشته باشد، در مقابل تجاوز خارجی نمی تواند موثر عمل کند
. صدام و ارتش بعث که یادمان هست. انتخابات با رای ۱۰۰% برنده به نغع صدام برگزار می کردند. میلیشیا (بسیج) داشتند.
ولی یه دیکتاتور و عنترهایش (خامنه ای و سردارانش) چون صدام و صدامیان آخر کشور را به گا خواهند داد. خواهیم دید!
سپاه متاسفانه الان از نظر ساختاری تبدیل شده به یه کارتل اقتصادی-مافیایی ایدئولوژیک که تهدیدیه برای ثبات کشور. اخیرا هم داره مورد تصفیه بیشتر افراد سالم و مخلص قرار میگیره. کاری که اخیرا احمدی نژاد و سران سرکوبگر سپاه در وزارت اطلاعات انجام دادن.
به این منطق ساده دقت کنید:
خامنه ای با یه دروغ رفسنجانی به طور تقلبی و بر خلاف قانون اساسی به منظور “سیاسی” رهبر شد. در حالی که این جایگاه رهبر طبق روح و نص قانون اساسی ” دینی” بود. خب حالا این فرد از همه می ترسه. چون میدونه با تقلب در جایگاهی قرار گرفته که صلاحیت آن را نداشته. بنابراین برای حفظ خودش شروع کرد بر سلطه هر چه بیشتر بر نیروهای مسلح و به ویژه سپاه. بسیاری از نیروهای صادق و مخلص را به مرور زمان تصفیه کرد و جایشان را به آدم های ضعیف و مساله دار داد.
از آن طرف با ریختن میلیاردهای پول به جیب گشاد مصباح یزدی تا توانست نیروهای مسلح را شستشوی مغزی به نفع خودش داد.
حالا من آشنایی با این فرماندهان ندارم و نمی دانم تا چه حد ضد مردم و منافع ملی فعالیت داشته اند.
آن چه مسلم است ادامه این وضع به ضرر منافع ملی است. سپاهی که بر علیه مردم عمل کند
از وبلاگ سهرابستان:
“انفجار اخیر بلوچستان و کشته شدن معاون نیروی زمینی سپاه، در راستای قطع کردن خط تحقیقات وزارت اطلاعات در ماجرای شهرام امیری است، زیرا سرنخ تحقیقات به سردار شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه رسیده بود. ترتیب دهندگان انفجار نیز اطمینان داشته اند که با انتخاب بلوچستان بعنوان محل این حادثه، واکنش تند و ابلهانه جندالله و عبدالمالک ریگی را بهمراه خواهد داشت که برای بزرگ کردن نام خود و تقویت روحیه افرادش و هوادارانش، بلافاصله مسئولیت انفجار را بر عهده گرفته و پوششی برای دست اندرکاران واقعی انفجار فراهم نماید. قبلاً نیز تیم سعید امامی با همین استدلال، سرلشگر صیاد شیرازی را در جلوی منزلش در تهران ترور کردند، با این اطمینان که سازمان مجاهدین خلق مسئولیت این ترور را بدلیل خودنمایی و شهرت طلبی بر عهده خواهد گرفت که دقیقاً نیز همینطور شد و سازمان مجاهدین خلق بلادرنگ اطلاعیه داد و مسئولیت ترور را پذیرفت.”
احتمال چنین تروری از سوی باندهای مافیایی هست. از مافیای اقتصادی-نظامی بعید نیست.
باید خیلی هشیار بود. ممکنه زنجیره رویدادها کشورها را به بی ثباتی و هرج و مرج بکشونه.
خدا کنه تا کار از کار نگذشته و خیلی دیر نشده خامنه ای سر عقل بیاد و قدرت را به نمایندگان واقعی مردم واگذار کنه و بذاره کشور سر و سامان بگیره. اینجوری که داره پیش میره، ممکنه خیلی زود توسط از خودش مافیاتر ریق رحمت بهش خورانده بشه!
آدرس وبلاگ سهرابستان
پشت پرده انفجار بلوچستان
http://sohrabestann.blogspot.com
/2009/10/blog-post_18.html
از پیام رئیس جمهور موسوی:
“بذرهایی از این نوع (تعصب و قشریگری) در هر کجا و هر زمان که کاشته شوند به فاصله چند سال چه بحران های ریشهداری را شکل میدهند و چگونه مجال زندگی را بر انسانها تنگ میکنند.”
وحدت
روحالله حسینیان، مصباح یزدی، احمد جنتی و سایر رهبران ترور و خشونت شروع کرده اند به سخنرانی و درفشانی بر علیه وحدت ملی.
حرف ما به این آقایان این است. ما با شما ها وحدتی نداریم. می گوییم بیایید در پذیرش اصول دمکراتیک برای زندگی مسالمت آمیز وحدت داشته باشیم.
لشکر خفته بیکاران و گرسنگان در راه است. تازه اول داستان است!
حساب دو دو تا چهارتاست: هیچ کشوری در دنیا این همه نیرو برای پاییدن و سرکوب مردم ندارد. حالا هم که با ادغام سپاه و بسیج، رسما مرزها را ول کرده اند و دارند در هر استان چند لشکر برای سرکوب رستاخیز مردم مستقر میکنند. هزینه این ها از کجا میاید؟
کم شدن سرمایه گذاری در بخش های تولیدی: بیکاری بیشتر. حذف رایانه ها : فقر بیشتر
به این ملاهای بیسوادی که مخ علیل جعفری و جوانی و دیگران را کنترل می کنند باید گفت همین که پذیرفته اید این همه نیرو برای کنترل و سرکوب مردم لازم دارید، نشانه رفتن شماست.
کشور در لبه پرتگاه است. تا دیر نشده حق انتخاب کردن برای مردم را به رسمیت بشناسید، تا بتوان استعدادها و توان مردم را برای توسعه کشور بکار گرفت. نان آور زیاد کرد تا نان خور!
تا دیر نشده بخود آیید. فکر نکنید حکومت دیکتاتوری شما، تنها دیکتاتور با هوشی است که می تواند با سرکوب مردم سرنگون نشود. خواهید رفت… بدجوری هم.
با سلام به همه ی دوستان
از آقای آرش و سایر مخاطبان گرامی درخواست می کنم که محیط نظرات را به مسایل غیر مرتبط با موضوع مقاله یا مطلب متن وبلاگ، اختصاص ندهند و مطالب صرفا سیاسی خود را در بخش نظرات وبلاگ «از نگاه من» منتشر کنند. اجازه بدهند که مراجعه کنندگان به این وبلاگ، صرفا مطالب مرتبط با بحث های متن را منتشر کنند و یا در معرض دید داشته باشند.
از همکاری همه ی دوستان سپاسگزار خواهم شد.
احمد قابل
حشمت الله طبرزدی:
..”پس باید قوی بود। باید دانست که انفرادی و شکنجه عمر طولانی ندارد। پس نباید واهمه داشت। باید شکیبا بود। رهبران جنبش نیز نباید از ترس بازداشت،کوتاه بیایند। جنبش به زنان و مردان استواری نیاز دارد که در بزنگاه ها از اهداف ان پشتیبانی کنند. من از تجربه های گوناگون بازداشت و زندان این درس را فراموش نمی کنم.”
ببخشید استاد قابل کامنت شما را ندیده بودم.
چشم!
ببخشید استاد قابل کامنت شما را ندیده بودم.
چشم!
فدات بشم احمد قابل عزیزم چشم هر چی شما بگین قربونت صورت زیبا و نورانی شما بشم من
فدات بشم احمد قابل عزیزم چشم هر چی شما بگین قربونت صورت زیبا و نورانی شما بشم من
از نگاه من فیلتره
دیوونتم احمد قابل
از نگاه من فیلتره
دیوونتم احمد قابل
سلام با فرازهایی از سخنان امام خمینی به طلاب حوزه های علمیه بروزم خوشحال میشم نظرات شماراهم بدانم منتظرتان هستم پیروز باشید.
باز هم سلام.
با :من ایرانیم … آرمانم شهادت ! به روزم.
جناب استان قابل باتقدیم سلام وآرزوی موفقیت برای شما در راه تبیین مبانی عمیق وسعادت بخش اسلامی ومبارزه باخرافات وریا
وتظاهر گو این که نظرات شمارا درباره این که انسان اشرف مخلوقات
نیست بعد از مطالعه دقیق قبول نکردم
ازشما دعوت می کنم اگر فرصت پیدا کردید نوشته های بنده را در
موضوع آزادی درقرآن ورازخلقت عالم امکان (هردوموصوع ناتمام مطالعه فرمائید – بنده یقین دارم از نظرات بکر وخوب مثل همیشه استفاده نمایم
جناب استان قابل باتقدیم سلام وآرزوی موفقیت برای شما در راه تبیین مبانی عمیق وسعادت بخش اسلامی ومبارزه باخرافات وریا
وتظاهر گو این که نظرات شمارا درباره این که انسان اشرف مخلوقات
نیست بعد از مطالعه دقیق قبول نکردم
ازشما دعوت می کنم اگر فرصت پیدا کردید نوشته های بنده را در
موضوع آزادی درقرآن ورازخلقت عالم امکان (هردوموصوع ناتمام مطالعه فرمائید – بنده یقین دارم از نظرات بکر وخوب مثل همیشه استفاده نمایم
دانشمندارجمند وعالم متفکر حضرت اقای قابل سلام علیکم
با توجه شناختی که از شما دارم سالیانی مذاکره علمی مباحثات طولانی بین مابوده شمارا عالمی عامل واسلام شناسی کامل -
لذا تاکید می کنم نوشته های اخیر بنده را در سایت تازه کار ملاحطه
فرمو ئید ؛ نظرات شما بر ایم ارزنده خواهد بود.
استاد گرامی ممنون که به سایت ما سر زدهاید و از اظهار نظر و حسن نیتتان ممنون.
استاد قابل سلام بر شا
به پرسش من ذیل پست قبلی هنوز پاسخی نداده اید؟ همان مفهوم کلمه “وکیل” و “ولی” در قرآن که پست قبلی را با آن شروع کردید.
حالا می خواهم در همین رابطه پرسش دیگری را مطرح کنم:
(الف)
درآیات متعدی خداوند از پیامبر انتقاد یا گله یا پرسش می کند یا تذکر می دهد که تو وکیل و حافظ مردم نیستی.. بر بندگان من سلطه نداری… اگر رویگردان شدند به خودشان مربوط می شود…..و….و… وظیفه تو ابلاغ پیام است. از آن جا که این موارد “تکرار” شده آیا می توان نتیجه گیری کرد که پیامبر تذکرات خدا را جدی نمی گرفته و لذا خداوند مجبور می شده در هرمورد جدید دوباره به پیامبر گوشزد کند که دارد از حوزه اختیارات خود خارج می شود؟
(ب)
از طرف دیگر آیات زیادی است مبنی بر این که: پیامبر بشری مثل بقیه است. غیب نمی داند. دانشش به وحی محدود است. تنها آن چه به او وحی می شود به مردم می گوید و از آن پیروی میکند. بدون اذن خدا دلیل و حجتی نمی آورد…. حتی خداوند تاکید می کند برو به مردم این ها را بگو.
(ج) با توجه به دو مورد بالا آشکار است که آیات مربوط به اطاعت از پیامبر، در چارچوب وحی است
استاد قابل سلام بر شا
به پرسش من ذیل پست قبلی هنوز پاسخی نداده اید؟ همان مفهوم کلمه “وکیل” و “ولی” در قرآن که پست قبلی را با آن شروع کردید.
حالا می خواهم در همین رابطه پرسش دیگری را مطرح کنم:
(الف)
درآیات متعدی خداوند از پیامبر انتقاد یا گله یا پرسش می کند یا تذکر می دهد که تو وکیل و حافظ مردم نیستی.. بر بندگان من سلطه نداری… اگر رویگردان شدند به خودشان مربوط می شود…..و….و… وظیفه تو ابلاغ پیام است. از آن جا که این موارد “تکرار” شده آیا می توان نتیجه گیری کرد که پیامبر تذکرات خدا را جدی نمی گرفته و لذا خداوند مجبور می شده در هرمورد جدید دوباره به پیامبر گوشزد کند که دارد از حوزه اختیارات خود خارج می شود؟
(ب)
از طرف دیگر آیات زیادی است مبنی بر این که: پیامبر بشری مثل بقیه است. غیب نمی داند. دانشش به وحی محدود است. تنها آن چه به او وحی می شود به مردم می گوید و از آن پیروی میکند. بدون اذن خدا دلیل و حجتی نمی آورد…. حتی خداوند تاکید می کند برو به مردم این ها را بگو.
(ج) با توجه به دو مورد بالا آشکار است که آیات مربوط به اطاعت از پیامبر، در چارچوب وحی است
ادامه…
(ج) با توجه به دو مورد بالا آشکار است که آیات مربوط به اطاعت از پیامبر، در چارچوب وحی است. مثل اطاعت کارمندان یک اداره از رئیس خود در چارچوب قوانین و مقررات. یعنی اطاعت از پیامبر بواسطه وحی نه شخص پیامبر.
با توجه به سه محور بالا می بینیم که دامنه وحی به آیات قرآن محدود شده. عمل خارج از وحی و یا عمل نکردن درست به وحی موجب تذکرات مکرر از جانب خدا به پیامبر شده است. اطاعت از پیامبر به اذن خداست بر مبنای وحی. تعلیم کتاب و حکمت هم همان آموره های وحی است نه خارج از آن که پیامبر سواد و دانشی نداشته است. حال چگونه است که ”سنت” پیامبر چنین مهم است؟ لطفا به این پرسش پاسخ دهید.
اخیرا یک بحث آنلاین با یک برادر اهل سنت فرهیخته و تحصیلکرده داشتم. ایشان از (وَما یَنطِقُ عَنِ الهَوى – إِن هُوَ إِلّا وَحیٌ یوحى) نجم ۳و۴ نتیجه می گرفت که سخنان پیامبر عین وحی است که البته با توضیحات من نظرش عوض شد. غرض از این مثال این بود که نشان داده شود دامنه برداشت ها و تفسیرها چقدر گسترده است. اگر ما بتوانیم تکلیف سنت را روشن کنیم که سخنان پیامبر نه تنها حجت وحیانی ندارد که نمی تواند مرجع هم باشد. آن وقت همه بح
ادامه…
(ج) با توجه به دو مورد بالا آشکار است که آیات مربوط به اطاعت از پیامبر، در چارچوب وحی است. مثل اطاعت کارمندان یک اداره از رئیس خود در چارچوب قوانین و مقررات. یعنی اطاعت از پیامبر بواسطه وحی نه شخص پیامبر.
با توجه به سه محور بالا می بینیم که دامنه وحی به آیات قرآن محدود شده. عمل خارج از وحی و یا عمل نکردن درست به وحی موجب تذکرات مکرر از جانب خدا به پیامبر شده است. اطاعت از پیامبر به اذن خداست بر مبنای وحی. تعلیم کتاب و حکمت هم همان آموره های وحی است نه خارج از آن که پیامبر سواد و دانشی نداشته است. حال چگونه است که ”سنت” پیامبر چنین مهم است؟ لطفا به این پرسش پاسخ دهید.
اخیرا یک بحث آنلاین با یک برادر اهل سنت فرهیخته و تحصیلکرده داشتم. ایشان از (وَما یَنطِقُ عَنِ الهَوى – إِن هُوَ إِلّا وَحیٌ یوحى) نجم ۳و۴ نتیجه می گرفت که سخنان پیامبر عین وحی است که البته با توضیحات من نظرش عوض شد. غرض از این مثال این بود که نشان داده شود دامنه برداشت ها و تفسیرها چقدر گسترده است. اگر ما بتوانیم تکلیف سنت را روشن کنیم که سخنان پیامبر نه تنها حجت وحیانی ندارد که نمی تواند مرجع هم باشد. آن وقت همه بح
ادامه…
که نمی تواند مرجع هم باشد. آن وقت همه بحث ها به قرآن محدود می شود و می توان بهتر و موثر تر گفتگو کرد . بلکه بتوان در وهله اول به این تروریسم و آدمکشی در جهان اسلام به ویژه عراق و ایران و افغانستان و پاکستان پایان داد.
خواهشمند است این را دوباره به سکوت برگزار نکنید. فکر کنم شما هم از گسترش بیرحمانه تر آدمکشی ها به پاکستان حیران و متالم باشید. من یک ایمیل هم به آیت الله منتظری می زنم بلکه ایشان هم کمکی بکنند.
ادامه…
که نمی تواند مرجع هم باشد. آن وقت همه بحث ها به قرآن محدود می شود و می توان بهتر و موثر تر گفتگو کرد . بلکه بتوان در وهله اول به این تروریسم و آدمکشی در جهان اسلام به ویژه عراق و ایران و افغانستان و پاکستان پایان داد.
خواهشمند است این را دوباره به سکوت برگزار نکنید. فکر کنم شما هم از گسترش بیرحمانه تر آدمکشی ها به پاکستان حیران و متالم باشید. من یک ایمیل هم به آیت الله منتظری می زنم بلکه ایشان هم کمکی بکنند.
استاد قابل با سلام مجدد، همراه با تعدادی از آیات مربوطه به آیت الله منتظری و صانعی و شما ایمیل کردم. منتظر پاسخ شما هستم. برای اطلاع دوستانی متن نامه را که با آیات مربوطه است دوباره اینجا کپی می کنم:
حضرات آیات عظام منتظری و صانعی سلام بر شما.
با آرزوی سلامتی و طول عمر برای آن دانشمندان فرهیخته و نستوه؛ خواهشمند است به پرسش زیر پاسخ دهید:
(الف)
درآیات متعدی خداوند از پیامبر انتقاد یا گله یا پرسش می کند یا تذکر می دهد که تو وکیل و حافظ مردم نیستی، بر بندگان من سلطه نداری، اگر رویگردان شدند به خودشان مربوط می شود…..و….و… وظیفه تو فقط ابلاغ پیام است. از آن جا که این موارد “تکرار” شده آیا می توان نتیجه گیری کرد که پیامبر تذکرات قبلی خدا را جدی نمی گرفته است. لذا چنین به نظر می رسد که خداوند مجبور می شده در هرمورد جدید دوباره به پیامبر گوشزد کند که دارد از حوزه اختیارات خود خارج می شود.
ق آیه ۴۵: المائدة آیه ۹۲: النحل آیه ۸۲: النور آیه ۵۴ : التغابن آیه 12: المائدة آیه ۹۹: العنکبوت آیه ۱۸: الشورى آیه ۴۸: آل عمران آیه ۲۰: الرعد آیه ۴۰: النمل آیه ۹۲: الاسراء آیه ۱۵: یونس آ
استاد قابل با سلام مجدد، همراه با تعدادی از آیات مربوطه به آیت الله منتظری و صانعی و شما ایمیل کردم. منتظر پاسخ شما هستم. برای اطلاع دوستانی متن نامه را که با آیات مربوطه است دوباره اینجا کپی می کنم:
حضرات آیات عظام منتظری و صانعی سلام بر شما.
با آرزوی سلامتی و طول عمر برای آن دانشمندان فرهیخته و نستوه؛ خواهشمند است به پرسش زیر پاسخ دهید:
(الف)
درآیات متعدی خداوند از پیامبر انتقاد یا گله یا پرسش می کند یا تذکر می دهد که تو وکیل و حافظ مردم نیستی، بر بندگان من سلطه نداری، اگر رویگردان شدند به خودشان مربوط می شود…..و….و… وظیفه تو فقط ابلاغ پیام است. از آن جا که این موارد “تکرار” شده آیا می توان نتیجه گیری کرد که پیامبر تذکرات قبلی خدا را جدی نمی گرفته است. لذا چنین به نظر می رسد که خداوند مجبور می شده در هرمورد جدید دوباره به پیامبر گوشزد کند که دارد از حوزه اختیارات خود خارج می شود.
ق آیه ۴۵: المائدة آیه ۹۲: النحل آیه ۸۲: النور آیه ۵۴ : التغابن آیه 12: المائدة آیه ۹۹: العنکبوت آیه ۱۸: الشورى آیه ۴۸: آل عمران آیه ۲۰: الرعد آیه ۴۰: النمل آیه ۹۲: الاسراء آیه ۱۵: یونس آ
ادامه..
یونس آیه ۱۰۸: المائدة آیه ۱۰۵: الزمر آیه ۴۱: الاسراء آیه ۶۵ : الزمر آیه ۴۱ : الشورى آیه ۶ : الاسراء آیه ۵۴ : الانعام آیه ۱۰۷ : الانعام آیه ۱۰۷ : و آیات دیگر
(ب)
از طرف دیگر آیات زیادی است مبنی بر این که: پیامبر بشری مثل بقیه است. غیب نمی داند. دانشش به وحی محدود است. تنها باید به آن چه به او وحی می شود به مردم می گوید و از آن پیروی کند. بدون اذن خدا دلیل و حجتی نمی آورد… حتی خداوند تاکید می کند برو به مردم این ها را بگو.
الانعام آیه ۵۰: الاعراف آیه ۱۸۸: هود آیه ۳۱ الانعام آیه ۵۹: سوره النمل آیه ۶۵: سوره یوسف آیه ۱۰۲: ابراهیم آیه ۱۱: فصلت آیه ۶: الکهف آیه ۱۱۰: المائدة آیه ۱۰۹ : البقرة آیه ۳۲ : الاعراف آیه ۲۰۳: یونس آیه ۱۰۹: یوسف آیه ۳: الشورى آیه ۵۲: الاسراء آیه ۷۳: الاسراء آیه ۷۳: الرعد آیه ۳۸: یونس آیه ۱۵ : آل عمران آیه ۱۴۴ و آیات دیگر
ادامه..
یونس آیه ۱۰۸: المائدة آیه ۱۰۵: الزمر آیه ۴۱: الاسراء آیه ۶۵ : الزمر آیه ۴۱ : الشورى آیه ۶ : الاسراء آیه ۵۴ : الانعام آیه ۱۰۷ : الانعام آیه ۱۰۷ : و آیات دیگر
(ب)
از طرف دیگر آیات زیادی است مبنی بر این که: پیامبر بشری مثل بقیه است. غیب نمی داند. دانشش به وحی محدود است. تنها باید به آن چه به او وحی می شود به مردم می گوید و از آن پیروی کند. بدون اذن خدا دلیل و حجتی نمی آورد… حتی خداوند تاکید می کند برو به مردم این ها را بگو.
الانعام آیه ۵۰: الاعراف آیه ۱۸۸: هود آیه ۳۱ الانعام آیه ۵۹: سوره النمل آیه ۶۵: سوره یوسف آیه ۱۰۲: ابراهیم آیه ۱۱: فصلت آیه ۶: الکهف آیه ۱۱۰: المائدة آیه ۱۰۹ : البقرة آیه ۳۲ : الاعراف آیه ۲۰۳: یونس آیه ۱۰۹: یوسف آیه ۳: الشورى آیه ۵۲: الاسراء آیه ۷۳: الاسراء آیه ۷۳: الرعد آیه ۳۸: یونس آیه ۱۵ : آل عمران آیه ۱۴۴ و آیات دیگر
پ.ن.
اخیرا یک بحث آنلاین با یک برادر اهل سنت فرهیخته و تحصیلکرده داشتم. ایشان از وَما یَنطِقُ عَنِ الهَوى – إِن هُوَ إِلّا وَحیٌ یوحى (نجم ۳و۴) نتیجه می گرفت که سخنان پیامبر عین وحی است که البته با توضیحات من نظرش عوض شد. غرض از این مثال این بود که نشان داده شود دامنه برداشت ها و تفسیرها چقدر گسترده است. اگر ما بتوانیم تکلیف سنت را روشن کنیم که سخنان پیامبر نه تنها حجت وحیانی ندارد که نمی تواند مرجع هم باشد؛ همه بحث ها به قرآن محدود خواهد شد. در نتیجه می توان بهتر و موثرتر گفتگو کرد . بلکه بتوان در وهله اول به این تروریسم و آدمکشی لجام گسیخته در جهان اسلام به ویژه عراق و ایران و افغانستان و پاکستان پایان داد.
فکر کنم شما هم از گسترش بیرحمانه تر آدمکشی هایی مقدس به پاکستان حیران و متالم باشید.
با تشکر
ادامه..
(ج)
با توجه به دو مورد بالا آشکار است که آیات مربوط به اطاعت از پیامبر، اطاعت در چارچوب وحی است. مثل اطاعت کارمندان یک اداره از رئیس خود در چارچوب قوانین و مقررات. یعنی اطاعت از پیامبر بواسطه وحی است نه شخص پیامبر.
با توجه به سه محور بالا می بینیم که دامنه وحی به آیات قرآن محدود شده. عمل خارج از وحی و یا عمل نکردن درست به وحی موجب تذکرات مکرر از جانب خدا به پیامبر شده است. اطاعت از پیامبر به اذن خداست بر مبنای وحی. تعلیم کتاب و حکمت هم همان آموره های وحی است نه خارج از آن زیرا که پیامبر سواد و دانشی نداشته است. لطفا به این پرسش پاسخ دهید.
چرا ”سنت” پیامبر چنین مهم است و بدون آن چه چیزی را از دست می دهیم؟
پ.ن.
اخیرا یک بحث آنلاین با یک برادر اهل سنت فرهیخته و تحصیلکرده داشتم. ایشان از وَما یَنطِقُ عَنِ الهَوى – إِن هُوَ إِلّا وَحیٌ یوحى (نجم ۳و۴) نتیجه می گرفت که سخنان پیامبر عین وحی است که البته با توضیحات من نظرش عوض شد. غرض از این مثال این بود که نشان داده شود دامنه برداشت ها و تفسیرها چقدر گسترده است. اگر ما بتوانیم تکلیف سنت را روشن کنیم که سخنان پیامبر نه تنها حجت وحیانی ندارد که نمی تواند مرجع هم باشد؛ همه بحث ها به قرآن محدود خواهد شد. در نتیجه می توان بهتر و موثرتر گفتگو کرد . بلکه بتوان در وهله اول به این تروریسم و آدمکشی لجام گسیخته در جهان اسلام به ویژه عراق و ایران و افغانستان و پاکستان پایان داد.
فکر کنم شما هم از گسترش بیرحمانه تر آدمکشی هایی مقدس به پاکستان حیران و متالم باشید.
با تشکر
ادامه..
(ج)
با توجه به دو مورد بالا آشکار است که آیات مربوط به اطاعت از پیامبر، اطاعت در چارچوب وحی است. مثل اطاعت کارمندان یک اداره از رئیس خود در چارچوب قوانین و مقررات. یعنی اطاعت از پیامبر بواسطه وحی است نه شخص پیامبر.
با توجه به سه محور بالا می بینیم که دامنه وحی به آیات قرآن محدود شده. عمل خارج از وحی و یا عمل نکردن درست به وحی موجب تذکرات مکرر از جانب خدا به پیامبر شده است. اطاعت از پیامبر به اذن خداست بر مبنای وحی. تعلیم کتاب و حکمت هم همان آموره های وحی است نه خارج از آن زیرا که پیامبر سواد و دانشی نداشته است. لطفا به این پرسش پاسخ دهید.
چرا ”سنت” پیامبر چنین مهم است و بدون آن چه چیزی را از دست می دهیم؟
گاه نوشته های سیاسی ، اجتماعی ، ادبی و … یک شهروند ایلامی : بخوانید ، نظر بدهید و به دوستانتان هم بگویید :
http://1354so.blogfa.com/ = ایلام زندگی
با سپاس
سلام
خیلی کلی صحبت می کنید. هریک از کلمات مورد استفاده شما قطعا بار معنایی شگرف دارند لیکن نمی دانم نویسنده محترم خود و خواننده گرامی هر دو بر آن اشراف داشته باشند زیرا بنده هیچ گونه توضیح جامع و مانع و متحدی برای آنچه که در ذیل آمد نیافتم
سلام
خیلی کلی صحبت می کنید. هریک از کلمات مورد استفاده شما قطعا بار معنایی شگرف دارند لیکن نمی دانم نویسنده محترم خود و خواننده گرامی هر دو بر آن اشراف داشته باشند زیرا بنده هیچ گونه توضیح جامع و مانع و متحدی برای آنچه که در ذیل آمد نیافتم
همچنین تصور می کنم شما با ولایت مطلقه خصومت ورزیده و دشمنی می کنید. این درست نیست. ((خود باشید آقا))
همچنین تصور می کنم شما با ولایت مطلقه خصومت ورزیده و دشمنی می کنید. این درست نیست. ((خود باشید آقا))
درود بر آزادی خواهان
درود بر آزادی خواهان